افسانه هایی از سرگذشت حیوانات
کمی دورتر از جنگل، دشت زیبا و سرسبزی بود. دشت از سبزههای تازه پر بود و به اندازهای زیبا بود که هر حیوانی دوست داشت به آنجا برود.
یک بلدرچین کوچک که دم خیلی قشنگی داشت، در جنگل زندگی میکرد.
او آرزو داشت روزی به آن دشت زیبا برود و غذاهای خوشمزه بخورد.
یک روز صبح، بلدرچین کوچولو از خواب بیدار شد، اما چیزی برای خوردن پیدا نکرد.
تصمیم گرفت برای پیدا کردن غذا به سمت دشت زیبا حرکت کند.
بعد از چند دقیقه، به دشت زیبا رسید و با اشتیاق دنبال ملخ گشت.