ماندگاری مسئله سنتی اراده آزاد در فلسفه به نظر من مایه سرافکندگی است. بعد از قرنها قلمفرسایی در باره اراده آزاد، به نظرم نمیرسد که پیشرفت قابل ملاحظهای کرده باشیم. آیا مسئلهای مفهومی در کار است که از حل آن ناتوانیم؟ آیا واقعیتی در کار است که آن را بهسادگی نادیده میگیریم؟ چرا از زمان نیاکان فلسفیمان تا کنون پیشرفت بسیار اندکی در این باره کردهایم؟
هنگامی که با یکی از این نوع مسائل که لاینحل به نظر میرسند مواجه میشویم، در مییابیم که نوعا صورت منطقی ِ معینی دارند. از یک سو، باور یا مجموعهای از باورها را داریم که احساس میکنیم واقعا نمیتوان کنارشان گذاشت، اما از دیگر سو باور یا مجموعه باورهای دیگری داریم که با دسته اول ناسازگارند و البته به همان اندازه مجابکننده. از این رو، مثلاً در مسئله کهن ذهنـ بدن، بر این باوریم که جهان سراسر متشکل از ذرات مادی در میدانهای نیروست، اما همزمان به نظر میرسد که جهان دربردارنده آگاهی است، که پدیدهای غیرمادی است؛ و نمیدانیم چگونه آنها را در تصویری همگون از عالم با هم جمع کنیم. در مسئله کهن معرفتشناسی ِ شکاکانه، از یک سو به نظر میرسد که مطابق فهم عرفی، به بسیاری چیزها دانش و معرفت داریم، و از دیگر سو اگر چنان دانشی را در اختیار داریم، باید بتوانیم پاسخی قاطع به استدلالهای شکاکانه بدهیم، نظیر: از کجا بدانیم که در روءیا نیستیم، یا مغزی در خمره نیستیم، یا ارواح شیطانی فریبمان نمیدهند و...؟ نمیدانیم چگونه پاسخی قطعی به این چالشهای شکاکانه بدهیم. در مورد اراده آزاد مسئله این است که تصور میکنیم تبیین پدیدههای طبیعی باید کاملاً علّی معلولی باشند. به عنوان مثال، تبیین زلزله توضیح نمیدهد که چرا این پیشامد اتفاق میافتد، بلکه توضیح میدهد که چرا میبایست روی دهد. با توجه به نیروهایی که بر صفحات پوسته زمین عمل میکنند، امکان دیگری وجود ندارد. اما همزمان، وقتی نوبت میرسد به تبیین مجموعهای خاص از رفتار آدمی، به نظر میرسد که نوعا واجد تجربهای از کنشهای «آزادانه» یا «داوطلبانه»ای هستیم که به تبیینهای علّی معلولی تن درنمیدهند. مثلاً، به نظر میرسد که هرچند در انتخابات به نامزد خاصی رأی میدهیم و این کار را به دلیلی خاص انجام میدهیم، میتوانستیم به نامزد دیگری رأی دهیم. با وجود عللی که بر من اثر میگذارند، مجبور نیستم حتما به آن نامزد خاص رأی دهم. بنابراین، وقتی که دلیل یا دلایل را به عنوان تبیین رفتار خود بر میشمرم، منظورم شروط علّیِ کافی نیست. از یک سو تجربه آزادی و اختیار را داریم و از دیگر سو دست شستن از این نگرش را بسیار دشوار مییابیم که هر رویدادی علتی دارد و کنشهای آدمی نیز رویدادند و از این رو باید تبیینهای علّی ِ کافی برایشان وجود داشته باشد، درست مانند زلزلهها یا بارانهای سیلآسا.
کتاب دارای موضوع خوبی است اما متاسفانه ترجمه، ترجمه بدی است، بسیاری از جملات آنقدر سنگین ترجمه شدهاند که نمیشود متوجه شد که هدف و منظور نویسنده چه بوده است؛ این مورد آنقدر تکرار میشود که پس از ۷۰ ص مطالعه به این نتیجه رسیدم که خواندن این کتاب از نظر زمانی ارزش ندارد.
1
من رجمه های بد زیاد دیدم ولی این یکی علاوه بر بد بودن برای نفهمیدن ترجمه شده. کتاب به این مهمی را با گذاشتن آگاهی بجای خودآگاهی و روی آورندگی بجای هشیاری و... تبدیل به مجموعه مطالب بی خاصیت کرده است.
4
کتاب خیلی خوبی است امیدوارم کتاب های دوید چالمرز، دنیل دنت، پاترشیا چرچلند و پاول چرچلند هم ترجمه شوند.
5
کتابی بسیار جالب که پس زمینه فلسفی بسیار مهم با استفاده از علم میان رشته ای عصب شناسی با جامعه شناسی
4
کتاب بسیار خوب و مفیدی در زمینه نوروساینس و اختیار هست. امیدوارم کتب دیگر معاصرین هم چاپ بشه