بخش گستردهای از سرزمین روسیه را، از دریای سیاه تا جنوب شرقی سیبری، زمینهایی با خاک سست، نرم و بسیار تیره رنگ فرا گرفته است. این خاک حتی در عمق نیم متری نیز به لحاظ برخورداری از گیاخاک بسیار غنی است. این عمق بیش از عمقی است که گاوآهن میتواند شخم بزند. گرچه زمستان در این نواحی سخت و تابستان کوتاه است و گاهی به خشکسالی میانجامد، اما غلات قرنها در این سرزمینها رشد کردهاند. اگر نخستین گروههایی از مردم که در این «سرزمین با خاک سیاه» ساکن شدند، به حال خود رها میشدند، تاریخ روسیه با آنچه امروز است کاملاً تفاوت مییافت. اما کشاورزان بومی منطقه برای دفاع از خود هیچ وسیلهای در اختیار نداشتند. قبایل چادرنشین و مهاجمان نیرومند، که موطن بسیاری از آنان قلب آسیا بود، سراسر استپ و دشتها را درنوردیدند، و آماده بودند که مرتع بیکران و پربار منطقه را متعلق به خود بدانند.
اسکیتها (سکاها) که مردمانی چادرنشین و به همراه گلههای اسب و گاو خود در حرکت بودند، از قرن نهم تا قرن سوم پیش از میلاد بر ناحیه گسترده و هلالی شکل حوزه دریای سیاه که از رود دانوب تا کوهستانهای قفقاز گسترش داشت، حکومت میکردند. حکومت آنان یکی از چندین امپراتوری درازمدت چادرنشینان بر این سرزمین بود، که هر یک با ورود قدرتمندانه سلطهگری دیگر از میان میرفتند.
اسکیتها که مردمانی از نژاد هند و اروپایی بودند از استپهای آسیا به این سرزمین مهاجرت کردند. آنان به یکی از شاخههای زبانهای ایرانی تکلم میکردند و به قبایل یا ایلات بسیاری تقسیم شده بودند، این قبایل زیر لوای حکومت پادشاه تمامی قبایل قرار داشتند. هرودوت مورخ یونانی در قرن پنجم پیش از میلاد مسیح در سفرهای خود با این مردم ملاقات کرد و تحت تأثیر برتری آنان بر دشمنانشان قرار گرفت: «آنان نه شهری داشتند و نه دژهای نظامی و خانههای خود را هر کجا که میرفتند به همراه خود میبردند. همه آنان عادت کرده بودند تا به هنگام سواری تیراندازی کنند. آنان زندگی خود را نه از راه کشاورزی بلکه از راه دامداری میگذراندند. ارابههایشان تنها خانههایی بود که در اختیار داشتند. آنان چگونه میتوانستند تسخیرناپذیر و شکستناپذیر نباشند؟»