
مجموعه غیرزمینی؛ غیرزمینی
جلد اول
نسخه الکترونیک مجموعه غیرزمینی؛ غیرزمینی به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
درباره مجموعه غیرزمینی؛ غیرزمینی
«فقط لازمه یه مدتی عصبانی باشم، خب؟ میدونم ممکنه سنجیدهترین کار نباشه، ولی همینه.» تلفنی که در آشپزخانه است، شروع به زنگزدن میکند. بههم نگاه میکنیم. میگوید: «من برمیدارم.» و از صندلیاش سر میخورد تا تلفن را از روی دیوار بردارد. پشت میز فرو میافتم. تست فرانسویام سرد شده است. بشقابم را برمیدارم و به آشپزخانه میروم، جایی که مامان به پیشخوان تکیه داده است. وقتی به هرچه که او میگوید، گوش میدهد و سر تکان میدهد، انگار که کاملاً طرف او را میگیرد. او دستانش را روی اپن میگذارد. «واقعاً فکر میکنم باید باهاش حرف بزنی.» تست فرانسویام را در سطل آشغال میریزم، سپس بهسادگی بشقابم را در ظرفشویی زیر آب میگیرم و آن را در ماشین ظرفشویی میگذارم و دستانم را با حولهی آشپزخانه خشک میکنم. دستم را برای تلفن دراز میکنم. او متعجب آن را به من میدهد. آن را کنار گوشم قرار میدهم. کریستین با امیدواری میگوید: «کلارا؟» در گوشی تلفن میگویم: «خودت میدونی.» سپس قطع میکنم. تلفن را به مامان برمیگردانم. بهاندازهی کافی باهوش هست که وقتی از کنارش میگذرم و پلهها را بهسمت اتاق خوابم بالا میروم، چیزی نگوید. در را پشت سرم میبندم و خودم را روی تخت میاندازم. میخواهم در بالشم فریاد بزنم. من آن دختری نیستم که اجازه بدهم پسری آنطور با من رفتار کند و هنوز دورش دم تکان بدهم. من با کریستین پریسکات به جشن رقص رفتم. به خودم میگویم: قرار نبود جادویی باشد. قرار نبود رمانتیک باشد. بیشترش، شغلم است اما قرار نبود با منی که از تراک تاکر آخر شب بیرون میافتادم، تمام شود. تصمیم میگیرم: پس همینه. از حالا به بعد، این قضیهی کریستین یک کار جدیه. تو به جنگل میری، ظاهراً با پرواز اون رو بیرون میآری، هرجا که خواست میبریش و همهاش همینه. لازم نیست دوستش، یا هیچچیز دیگهای باشی. هیچ دست همدیگه رو گرفتن و خیره شدن مسحورانهی تو چشماش در کار نیست. از خاطرهی تصویر ذهنی، از وضوحش، سینهام سخت میشود. دست داغش در برابر گونهام. چشمانم را میبندم. بر آن گرما که درونم را پر میکند، لعنت میفرستم. به تصویر ذهنی برای اینکه نمیدانم، گمراهم میکند، لعنت میفرستم.
نظرات کاربران درباره مجموعه غیرزمینی؛ غیرزمینی