از نظر تئوری علمی میتوان گفت که قانون جذب صحت دارد. یعنی با یافتههای علوم مختلف مغایرت ندارد و همانگونه که متوجه شدیم، موفق شدن و به هدف رسیدن عوامل مختلفی دارد و قانون جذب یک جزء از این فرآیند است.
تمام مراحل رسیدن به هدف، با هر سهمی، مهم هستند و بصورت زنجیروار باید طی شوند.
قانون جذب اگر به درستی و کامل اجراشود و عوامل مختلفی که به ما کمک میکنند تا به هدف برسیم، در زندگی ما وارد کند، باید تلاش خوبی صورت گیرد تا با استفاده از این عوامل به پیش برویم. تلاش جنبههای گوناگون دارد و برای هر هدف منحصربه فرد است. اما همه تلاش همه انسانها یک وجه مشترک دارد. دنیا برپایه مجهولات بنا گردیده است. انسان هم از این قاعده مستثنی نیست و تمام انسانها نقصهای رفتاری دارند و برای به تکامل رسیدن باید نقصهای خود را با کامل شدن ازبین ببرند. این کامل شدن اثر بسیار زیادی بر تلاش و موفق شدن دارد. برای روشن شدن این موضوع چند مثال میزنم:
فرض کنید که یک فرد به مرحله تلاش در فرآیند موفقیت رسیده است. خصوصیت رفتای این فرد را که آنها را بطور ذاتی دارد و برای داشتن آنها هیچ تلاشی نمیکند و اعمال آنها زحمتی برایش ندارد، مرور میکنیم: او انسان خوش اخلاق، خوش برخورد و باهوشی است. اما یک نقص رفتاری دارد و آن هم تنبلی است. او به راحت پیگیر تلاشش نمیشود و سرعتش کم است. این فرد باید بیشترین جنبه از تلاش خودرا صرف پشتکاری که ندارد بکند و با سختی که میکشد، پشتکاررا دراولویت تلاشش قرارداده و روی آن متمرکز شود تا تلاشش نتیجه بدهد.
یا فرد دیگری درهمین مرحله را در نظر بگیریم. او باهوش، دارای پشتکار و کاردان است اما بد اخلاق است. این فرد نمیتواند به راحتی با مردم کنار بیاید. برای به ثمرنشستن تلاشش باید قوای خود را روی خوش اخلاقی متمرکز نماید تا به هدف برسد.
یا فرد دیگری که تمام خصوصیات خوب را دارد ولی خجالتی است و نمیتواند با مردم ارتباط برقرار کند. و برای موفق شدن باید بر این نقص خود فائق آید.
یا کسی که تمام ویژگیهای خوب را دارد ولی در موقع تغییر یا بحران به کلی تسلط خود را از دست میدهد.
و....