این صبح توقف دقایق
این صبح درخشش حقایق
آیینگی شدید اینجاست
تو دیدهام و خدا هویداست
بی آینه کی خدا عیان است؟
آیینه نشان بینشان است
آیینه نبود، من کجا بود؟
بی آینه، کی، کجا صفا بود؟
در آینه میتوان سفر کرد
خود را ز خودِ نهان خبر کرد
این شاخه که روی چشمهسار است
از دیدن خویش رهسپار است
بی آینه در حصار خویشیم
بیگانه ولی کنار خویشیم
آنان که به خویشتن رسیدند
از دیدن تو به من رسیدند
آیینه مرا به من نشان داد
طوفان شد و روح را تکان داد