پادشاه و مردان دست راستش در یک سو ایستادند و در همان حال، محافظان باقیمانده حلقهای به دور الطائر و دِ سابل لبخند بر لب شکل دادند. برخلاف الطائر، دِ سابل خستهی نبرد نبود؛ زره به تن داشت، درحالی که تمام داشتهی الطائر یک ردا بود و او زخمها و ضرباتی را که اسسین در نبردش برای رسیدن به اینجا متحمل شده بود، بر تن نداشت. روبرت هم اینها را میدانست. در همان حال که دستکشهای آهنی را به دست میکرد و افرادی برای کمک به او در به سرکردن کلاهخودش پیش آمدند، میدانست که در همهی موارد برتری با اوست.
دِ سابل طعنهزنان گفت: «پس یک بار دیگه با هم روبهرو میشیم. بذار امید داشته باشیم این بار بهتر بجنگی.»
الطائر شمشیرش را بالا آورد و گفت: «من اون مردی نیستم که درون معبد دیدی.» تندر نبرد مهیب ارصوف بسیار دور به نظر میرسید؛ دنیایش محدود به همین حلقه شده بود. فقط او بود و دِ سابل.
دِ سابل گفت: «به چشمانم همون میآی.» شمشیرش را بلند و به الطائر اشاره کرد. در پاسخ اسسین هم چنین کرد. ایستادند، روبرت دِ سابل وزنش را روی پای عقب انداخت و آشکارا انتظار داشت اول الطائر پیش بیاید.
اما اسسین اولین غافلگیری دوئل را انجام داد؛ بیحرکت ماند و درعوض منتظر حملهی دِ سابل ایستاد. الطائر گفت: «ظاهر میتونه گمراهکننده باشه.»
دِ سابل با لبخندی یکوری گفت: «درسته، درسته.» و ثانیهای بعد حمله کرد و ضربهای مهلک با شمشیرش زد.
اسسین جلوی ضربه را گرفت و نزدیک بود و نیرویش شمشیر را از دستش جدا کند اما خود را کنار کشید، به یک سمت جست و در همان حین تلاش کرد راهی به درون گارد دِ سابل پیدا کند. شمشیر عریض شوالیهی معبد سهبرابر تیغهی الطائر وزن داشت و گرچه شوالیهها به خاطر مهارت شمشیرزنی و قدرتی همتراز آن مشهور بودند، نمیشد از کند بودن شمشیرشان چشم پوشید. ممکن بود حملات دِ سابل ویرانگرتر باشد اما چالاکی الطائر را نداشت.
اینطور بود که الطائر میتوانست او را شکست بدهد. دفعهی قبل اشتباهش این بود که گذاشت دِ سابل از برتری خود استفاده کند. حال قدرتش این بود که آنها را از او دریغ کند.
دِ سابل با همان اعتماد به نفس به جلو شتافت. «خیلی زود این دوئل تموم میشه و مصیف سقوط میکنه.» شمشیرش سوتکشان از بغل گوش الطائر گذشت.
اسسین پاسخ داد: «برادرانم از اونچه فکر میکنی قویترن.»