

کتاب ناهمتا
مجموعه ناهمتا - كتاب اول
نسخه الکترونیک کتاب ناهمتا به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
درباره کتاب ناهمتا
وقتی به هوش میآیم، کف دستانم عرق کرده و عذاب وجدان دارم. روی یک صندلی در اتاقی پوشیده از آینه دراز کشیدهام. وقتی سرم را میچرخانم، توری را در پشت سرم میبینم که لبهایش را به یکدیگر فشار میدهد و الکترودها را از روی سَر خودش و من برمیدارد. منتظر میشوم چیزی درباره آزمون بگوید. مثلاً بگوید دیگر تمامشده یا کارم خوب بوده است. گرچه باید بگویم چطور ممکن است در آزمونی اینچنین ضعیف عمل کنم؟ اما حرفی نمیزند، فقط سیمها را از روی پیشانیام برمیدارد. روی صندلی کمی جلوتر میآیم و کف دستانم را با شلوارم خشک میکنم. حتماً کار اشتباهی انجام دادهام، حتی اگر تمام این اتفاقات در ذهن من رخداده باشد. نکند این نگاه عجیبی که در صورت توری وجود دارد به خاطر آن است که نمیداند چگونه به من بگوید چقدر آدم پَستی هستم؟ کاش هر چه زودتر به حرف بیاید. توری میگوید: «آزمونت خیلی گیجکننده بود. یه لحظه همینجا منتظر باش، الان برمیگردم.» گیجکننده؟ زانوهایم را به سینهام نزدیک و سرم را در میان آنها مخفی میکنم. کاش میتوانستم گریه کنم، شاید اشک ریختن باعث شود احساس رهایی کنم؛ اما نمیتوانم. چطور ممکن است انسان در آزمونی که حتی اجازه ندارد از قبل برای آن آمادگی کسب کند، موفق شود؟ هر چه میگذرد اضطرابم بیشتر میشود. هرچند ثانیه مجبورم عرق دستانم را خشک کنم. شاید هم این کار را فقط به خاطر آن انجام میدهم که باعث میشود احساس آرامش بیشتری به من دست دهد. اگر بگویند برای هیچ فرقهای مناسب نیستم چه؟
نظرات کاربران درباره کتاب ناهمتا