هر وقت میآیی بخندی غم میآید
افسونی از یک گوشۀ عالم میآید
شب چای و خرما میخوری راحت بخوابی
جیغ بلند زلزله از بم میآید
بعد از تمام سالهای صبر، سهراب!
روزی برای کُشتنت رستم میآید
شک کردهای حتی به اینکه دیگر این عشق
اصلاً به کار عالم و آدم میآید
پیراهنت باغ گل سرخ است انگار
پس کی دهان زخمهایت هم میآید؟
دلخوش به اینی که پس از یک عمر تلخی
مرگت اگر چه دیر، دست کم میآید