نیهیلیسم یا نیستانگاری صفت ذات «غرب» و از آن جداییناپذیر است. مقصود از غرب، معنای مرسوم سیاسی آن در جنگ سرد یا معانی عرفانی ـ تمثیلی و جغرافیایی این کلمه نیست؛ بلکه مقصود ما غرب به عنوان یک عالَم تاریخی است که در حدود قرن هشتم پیش از میلاد در یونان باستان ظهور یافت و اکنون در پایان نخستین دهه قرن ۲۱، بیش از صد سال است که گرفتار بحران انحطاطی گردیده است و دوران زوال خود را میگذراند تا به نقطه انقراض نهایی برسد.
عالم غرب در سیر بسط و تطور تاریخی خود، سه دوره اصلی را طی کرده است:
الف) دوره غرب یونانی ـ رومی (غرب باستان).
ب) دوره غرب قرون وسطایی مسیحی (مقصود مسیحیت تاریخی است، نه تعالیم حقیقی حضرت عیسی(ع) به عنوان یک پیامبر توحیدی که مورد غفلت قرار گرفت و تحریف شد).
ج) دوره غرب مدرن (غرب اومانیست) که اینک در دوران انحطاط خود به سر میبَرد و با ورود به دوران پسامدرنیسم، نشانههای احتضار تمامیت عالم غرب تدریجاً در حال ظاهرشدن است.
درواقع با ظهور و به تمامیترسیدن عالم مدرن، همه امکانهای غرب به عنوان یک عالم تاریخی، از قوه به فعل درآمد؛ بدینسان غرب به عنوان یک تاریخ به تمامیت رسید و چشمانداز و امکانی برای گشایش افق جدیدی در چارچوب تاریخ غرب دیگر وجود ندارد. البته بیشک زندگی مردمان در مغربزمین ادامه خواهد یافت؛ ولی به دنبال انقراض نهایی غرب مدرن، تداوم این زندگی دیگر در ذیل تاریخ غرب و به تبع آن غرب مدرن نخواهد بود؛ بلکه در ذیل عالم اسلامی که وحدتبخش همه بشریت در فرجام تاریخ میباشد، رنگ و بو و حقیقت دیگری یافته و به گونه دیگری جریان مییابد.