ما گاهی اوقات میدانیم چه کاری را نباید انجام دهیم اما انجام میدهیم. گاهی اوقات هم میدانیم که باید چه کاری انجام دهیم اما نمیتوانیم انجام دهیم. سعی و کوشش، کلید پرداختن به نیکی و خیرخواهی و نهایتا پیشرفت در زندگی است. با این تصور که ساق و کف پاهایمان همانند پاهای ببر است، با زمین ارتباط برقرار میکنیم و زندگیِ انسانیِ گرانبهایمان و همچنین تصمیم استفادهی خوب از آن را به خودمان یادآوری میکنیم.
سپس هشیاریمان را در درون بدن، از پاها به زیر ناف منتقل میکنیم. در قسمت ناف احساس گرما میکنیم. این همان شیر است که سفیدرنگ و نمایانگر نظم و انضباط، شادی و انرژی است. شیر بسیار شاد است زیرا دیگر پریشان و بههمریخته نیست. میداند که نیکی و خیرخواهی، گرمای خورشید بزرگ شرق را به همراه دارد و بدی و بدخواهی، حزن و اندوه خورشیدی را به همراه دارد که در حال غروب است. نیکی و خیرخواهی ما را به فراسوی این پریشانی و افسردگی که ذهن، فارغ از هر تردیدی است ارتقا میدهد. میتوانیم در سبزی و خرمی کوهستانها جستوخیز کنیم، زیرا مطمئن هستیم کمک به دیگران منجر به شادی میشود. وقتی تبوتاب و اشتیاقِ این نظم و انضباط و شادی را پیشکش میکنیم، دنیا همان را به ما باز میگرداند. همدردی و محبت به دیگران، انرژی حیات را تقویت میکند.
اکنون هشیاری خود را به سینه و بازوان معطوف میکنیم. این قسمت، نماد گارودا و به رنگ قرمز است. اعتماد و اطمینان به تعادلِ ذهنی. ذهنی که هیچ محدودیتی ندارد. گارودا غیرمعمول است زیرا تا فراسویِ روشِ قراردادی انجام کارها که باید کاملاً ثابت و وابسته باشد، پیش رفته است. غیرمعمولترین کاری که در این دنیا میتوانیم انجام دهیم پذیرش و پرواز با هرآنچه که روی میدهد است.
ما اغلب با حسی از ترس زندگی میکنیم. وقتی روز را شروع میکنیم نمیدانیم قرار است پرواز کنیم یا سقوط. گارودا میداند ترس، پندار یک ذهن منجمد است. فضا هیچ حد و مرزی ندارد. وقتی عاری از یک ذهنیت منجمد هستیم، میتوانیم همانند جوجه گارودایی که تازه سر از تخم درآورده، بالهایمان را بگسترانیم و لحظهی حال را در آغوش بگیریم. اینگونه است که میتوانیم خیر و برکت درالا را جذب کنیم.