«سبز
سبز هستند.
با رگههای آبی.
مانند دو حباب.
دو حباب گرد.
چشمانش چنین رنگ دارند.
چشمانی که از شدت ترس میدرخشند و اشک از آنها سرازیر میشود و بر روی گونهها میریزد.
از همان لحظهای که آن زن را در خیابان دیده بود، میخواست تصاحبش کند. فقط به او میاندیشید. لحظهشماری را آغاز کرده و خودش را آماده میکرد.»
چندجملهای که خواندید از مقدمهی کتاب چشمهایت، به قلم سیر سدریک بود. این نویسندهی فرانسوی در کتاب چشمهایت داستانی هیجانانگیز و کمی ترسناک را بیان میکند. کتابهای این نویسنده را با آثار استفن کینگ مقایسه کردهاند.
کتاب چشمهایت نوشتهی سیر سدریک است. این کتاب برای نخستین بار در سال 2015 منتشر شد و بلافاصله بعد از انتشارش در فهرست کتابهای پرفروش قرار گرفت و تا امروز به زبانهای زیادی ترجمه شده است. کتاب چشمهایت موفقترین اثر سیر سدریک است. او در این کتاب با ترکیب واقعیت و خیال، زندگی و مرگ، امید و وحشت صحنههای جذابی را برای خوانندگانش آفریده است. این کتاب تاکنون جوایز زیادی دریافت کرده است؛ انتخاب بهعنوان کتاب محبوب خوانندگان پاریسی، بهترین کتاب تخیلی فرانسه، جایزهی رمان پلیسی فرانسه و جایزهی رمان وحشت فرانسه تعدادی از این جوایز هستند.
انتشارات البرز، ناشر کتاب چشمهایت دربارهی داستان این کتاب مینویسد:« رمان چشمهایت، بهطور همزمان، ماجرای دو نفر را دنبال میکند. دو نفری که در بادی امر هیچچیز مشترکی ندارند، اما زنجیرۀ رخدادها آنان را متحد میکند. کل ماجرای کتاب در کمتر از یک هفته رخ میدهد، اما نویسنده، با توانایی خاص، درعینحال به بررسی زمان حال و نیز گذشته میپردازد. فصلهای کوتاه و ضرباهنگی تند باعث میشود صد فصل این کتاب، بهسرعت خوانده شود.»
آن شب نیز توما خوابش نمیبرد. تا جایی که میتوانست، بر روی تخت در کنار سوفی دراز کشید. امیدوار بود اگر از جایش بلند نشود، خواب به سراغش بیاید. ولی فایدهای نداشت. آن شب نیز، همچون همهشبهای دیگر، قرار نبود بخوابد. آن شب نیز قرار بود در آشفتگی به سر شود. از وقتیکه وارد بستر میشد و تنش با ملافهها تماس پیدا میکرد، میدانست که نمیتواند بخوابد. حتی حضور سوفی در تخت نیز او را عصبانی میکرد. سوفیای که با دستهایی گرهکرده به خوابرفته بود. بدن توما داغ شده بود، آنهم از شدت عصبانیت و او میدانست نمیتواند آن را مهار کند.
آن شب نیز بحثشان شده بود. نزدیک به دو سال میشد که باهم بودند. همدیگر را در مهمانی جشن تولد دوستی مشترک ملاقات کرده و خیلی زود به سمت هم کشیده شده بودند. از آن زمان به بعد، دیگر از هم جدا نشده بودند. توما با همان نگاه اول عاشقش شده بود؛ عاشق صورت مثلث گونهاش، طرهی زیبای موهایش، چهرهی متفکر و، درنهایت، خندههای از ته دلش.
اینطور به نظرش رسیده بود که با نگاهی ساده میتوانستند همدیگر را درک کنند و اينکه برای همدیگر ساختهشده بودند. توما در نخستین روزهای آشناییاش با سوفی گمان میکرد خوشبختیاش تضمینشده خواهد بود. ولی باگذشت زمان، بیآنکه خودشان متوجه باشند، بهتدریج از هم فاصله گرفته بودند. اکنون نیز چندهفتهای میشد که توما صدای خنده سوفی را نشنیده و درخشش چشمانش را ندیده بود. سوفی دیگر خشم و عصبانیت خود را نه متوجه بانک دارها، سرمایهدارها، دزدها و ظالمان، که متوجه توما میکرد. در مورد کارهایی حرف میزد که توما باید میکرد و نکرده بود و در مورد قولهایی که به آنها عمل نشده بود. کوچکترین بحثی میانشان، سرانجام به گریه و دادوفریاد سوفی تبدیل میشد. مانند آن شب که بحثی بیمورد درباره مقصدشان برای تعطیلات بعدی کرده بودند. توما نمیدانست چه چیزی باعث شده بود کارشان به آنجا بکشد. فقط این اشتباه را کرده و گفته بود که آن سال ازنظر مالی توانایی سفر به دریا را ندارند. سوفی نیز خیلی سریع خشمگین شده و توما را متهم به این کرده بود که صبح تا شام مانند فردی بهدردنخور پشت رایانهاش نشسته و هیچ کار بهدردبخوری نمیکند. حتی حاضر نمیشود شغلش را عوض کند تا بتواند نیازهای او را پاسخ گوید. توما نیز، همچون هميشه، هیچ حرفی برای گفتن پیدا نکرده بود.
سیر سدریک، متولد بیست و چهارم اکتبر سال ۱۹۷۲ در تولوز فرانسه است. پسازآنکه تحصیلات دانشگاهی در رشته زبان انگلیسی را به پایان رساند، چند سالی در گسترهی روزنامهنگاری و ترجمه فعالیت کرد و از همان زمان، داستانهای کوتاه را در مجلهها با روزنامهها منتشر میکرد و پسازآن به نوشتن مجموعه داستانهای کوتاه روی آورد. به گفته خودش، الهامبخشهای اصلی او، در وهلهی اول، استیون کینگ و پس از وی، ادگار آلنپو و کلایو بارکر هستند.
نخستین تجربهی سدریک در نویسندگی، انتشار مجموعه داستانهای کوتاه ترسناک در سال ۱۹۹۸ بود. به دنبال آن نیز چندین مجموعهی داستان کوتاه ترسناک از وی منتشر شد که بهواسطهی یکی از آنها در سال 2010 برندهی جایزه شد.
اما نخستین اثر او در نگارش رمان به سال 2006 برمیگردد. پس از توفیق کتاب اولش، تصمیم گرفت وقت خود را بهطور کامل به نوشتن اختصاص دهد.
در سال ۲۰۰۹ بود که سدریک توانست با انتشار کتاب «کودک قبرستان» نهتنها نگاههای بسیاری ر به خود معطوف کند، بلکه به کتابهای ژانر وحشت فرانسه جانی تازه بدهد. کتاب وی با استقبالی گسترده روبهرو شد و جایزه رمان وحشت سال را به خود اختصاص داد. از آن زمان تاکنون، شش رمان با درونمایه تخیلی و ترسناک از سدریک منتشرشده و او سه بار موفق به دریافت جایزه شده است.
انتشارات البرز کتاب چشمهایت را با ترجمهی آریا نوری عرضه کرده و در اختیار علاقهمندان قراردادهاست. انتشارات البرز یکی از قدیمیترین و پرکارترین ناشران ایران است. علیرغم فعالیت در همهی ژانرهای کتاب حوزهی تخصصی این انتشارات ادبیات و روانشناسی است. «انتشارات البرز» طی پنجاه سال فعالیتش با نویسندگان و مترجمان زیادی همکاری کرده و معرف آثار جهانی به فارسیزبانان بوده است. این نشر آثار نویسندگان مشهوری همچون «میچ آلبوم» و «پائولا هاوکینز» را منتشر کرده است. کتاب چشمهایت را آریا نوری به فارسی برگردانده است. آریا نوری مترجم جوان و پرکار ایرانی متولد چهاردهم مرداد سال 1370 است. او تحصیلاتش را در رشتهی مترجمی زبان فرانسه به پایان رسانده است و با تسلط به دو زبان انگلیسی و فرانسوی تاکنون بیش از یازده کتاب ترجمه کرده است. نکتهی جالب در مورد ترجمههای آریا نوری این است که معمولاً کتابهایی را برای ترجمه انتخاب میکند که در ژانر پلیسی و جنایی باشند. کتابهای «آوای فرشته» و «ماجرای ناپدید شدن وِنکا راکوِل» از گیوم موسو، «ایستگاه پایانی» و «سایه» از کارین ژیهبل، «سورپرایز عشق» از ژان پیِرمارتین، «فردا دیر نیست» از انیس لودویگ، «چشمهایت» از سیر سدریک، «ناشناخته» از دیده وان کوولر و پرونده هری کبر از ژوئل دیکر تعدادی از کتابهای آریا نوری هستند که نسخهی الکترونیکی و پی دی اف آنها در فیدیبو موجود و قابل دانلود است.
این کتاب مناسب نوجوانان و جوانانی است که از خواندن ژانر وحشت لذت میبرند. این کتاب میتواند هدیهی مناسبی برای نوجوانان باشد. این کتاب انتخاب مناسبی برای مطالعه در زمان تعطیلات است، زیرا فصلهای آن ضرباهنگ تند و سریعی دارند و شما بعد از باز کردن آن هرگز نخواهید توانست این کتاب را ببندید مگر آن را تمام کرده باشید. کتاب چشمهایت در دستهی کتابهای داستانهای فرانسوی قرار دارد. کتاب چشمهایت مناسب برای گروه سنی ه است. تعداد صفحات نسخهی چاپی کتاب 580 صفحه است که بامطالعهی روزانه 20 دقیقه میتوانید این کتاب را در 29 روز بخوانید. کتاب چشمهایت جزو کتابهای حجیم و بلند با موضوع داستانهای فرانسوی است. این کتاب برای افرادی که وقت بیشتری برای مطالعه دارند و میخواهند درزمینهی داستانهای فرانسوی زمان بیشتری را به مطالعه اختصاص دهند انتخاب مناسبی است.
آنچه در بالا خواندید بررسی و نقد کتاب چشمهایت اثر سیر سدریک بود.خرید و دانلود این اثر در همین صفحه امکانپذیر است. برای مطالعهی دیگر کتابها درزمینهی داستانهای فرانسوی میتوانید به قسمت دستهبندی کتابها مراجعه و کتابهای این موضوع را یکجا مشاهده کنید.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۱۸ مگابایت |
تعداد صفحات | 480 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۶:۰۰:۰۰ |
نویسنده | سیر سدریک |
مترجم | آریا نوری |
ناشر | انتشارات البرز |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Avec tes yeux |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۰۵/۱۵ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
قیمت چاپی | 85,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
کتاب نسبتاً ضعیفیه، به جز اشتباهات نگارشی زیادی که داره و حتی اگه بخوایم عنصر تخیل رو نادیده بگیریم باز هم به عنوان یه داستان جنایی چندان چنگی به دل نمیزنه پایانبندی داستان هم که آدمو مأیوس میکنه. اگه خواننده ی حرفهای کتابهای جنایی هستید و به دنبال داستانهای هوشمندانه اید به جز کتابهای آگاتا کریستی به شما پیشنهاد میکنم کتاب چیزهای تیز یا کتاب دوشیزگان رو بخونید.
بدترین كتابی که در تمام زندگیم خوندم. افتضاحه. ترجمش بدتر. تو کدوم تعقیب و گریزی افراد به هم میگن گفته باشماااا، برو دنبالش دیگه! آریا نوری همه کتاباروبه سبک خودش ترجمه میکنه.ته همه جملات یه دیگه میزاره. آخر جملات آ میزاره! ازش خواهش میکنم شغل شریف مترجمی رو رها کنه و کتاب خودشو بنویسه که در اون شخصیت ها وقتی دارن میمیرن میگن خودت گفتیااااا. یه ستاره هم زیادشه.
کتاب جالب و خاصی بود .نمیشد گفت تخیلی بود چون همه چیز قابل باور و ممکن به نظر میومد . با اینکه شاید نشانه هایی از تخیل توش دیده میشد و نویسنده از تخیل بالا خودش تو این داستان استفاده کرده ولی به نحوی خوب ترسیم و طراحی کرده بود که انگار از تجربیات خودش میگفت و میتونه برای هر شخص دیگه ای اتفاق بیفته
مترجم یطوری عامیانه وبااصطلاحات عامیانه فارسی ترجمه کرده ،مدام بین خوندن کتاب آدم فراموشش میشه این رمان خارجیه ترجمه شدست ، انگار داره رمان ایرانی میخونه این چه وضعیه رعایت امانت در نثر وقلم نویسنده چی میشه پس؟ موضوع جالبه اما نثر کتاب چنگی به دل نمیزنه حیف هزینه گزافی که آدم پرداخت میکنه
کتابه فوق العاده پر کششیه جوری که نمی تونید زمین بذاریدش در عرض دو روز تمومش کردم یه داستان ترسناک با ترجمه ی عالی اگه رمان جنایی و ترسناک دوس دارین توصیه میکنم بخونین منکه خیلی خوشم اومد
ترجمه روان بود. دو روزه تمومش کردم. داستان کشش داره اما به خاطر تخیل زیاد یه کم لوس و غیرطبیعی میشه. نحوه زجر دادن و کشتن مقتولین خیلی وحشتناک توصیف داده شده که از نظر من قشنگ نبود و حس بدی رو القا میکرد. چندتا مشکلات نگارشی هم داشت.
بنده نسخه فیزیکی این کتاب رو خواندم و متاسفانه در حد و اندازه تعاریف روی جلد کتاب نبود . به جز دو یا سه موقعیت ، هیچ گونه حس ترس و وحشت به خواننده منتقل نمی شود . منطق داستانی و همچنین برخی شخصیت های داستان نارسا و سطحی می باشد . یک رمان جنایی کاملا معمولی .
داستان بی اندازه پرکشش و هیجان انگیزه، هم هولانگیزه طوری که تمام مدت میخواین رو نوک انگشتای پاتون توداستان جلو برین و در عین حال میخواین حتما جلو برین و نمیتونین کتابو بگذارین زمین. عالیه.
کتاب در نوع خودش جذاب بود. اما متاسفانه ترجمه خوب نبود و بدتر از اون اشتباهاتی بود که در کتاب بود مثلا یکی دو جا اسمها اشتباه اومده بود و مواردی اینچنینی که تو ذوق میزد. اما موضوع و روایتش خوب بود.
من اصلا از خوندن این کتاب لذت نبردم، اصلا جالب نبود و کششی نداشت