درباره شب بیست و یکم، قصص القصر و آن ها مامور اعدام خود هستند جلد 7
اتاقی است که برای پرورش خرگوش و خوکچهی هندی ساخته شده است. این اتاقها با رعایت اصول پرورش این نوع حیوانات، به نحوی خاص ساخته میشوند. دیوارها سراپا سِمِنتی است و گرداگرد اتاق، حاشیهوار، سکویی به ارتفاع هفتاد سانتیمتر تعبیه میشود و تا حد ممکن در ساختن در و پنجره امساک به خرج میدهند.
این اتاق اگرچه نسبتاً بزرگ است، فقط یک درِ ورودی دارد که این در از فلز ساخته شده و بلندتر از قد یک انسان متوسطالقامت نیست. در قسمت وسط و فوقانی این در یک روزن تقریباً بیست در بیست سانتیمتر به چشم میخورد که این روزن با مفتولهای نسبتاً قطور آهنکشی شده است. فقط یک پنجره از این اتاق به حیاط خانه باز میشود که این پنجره نیز کاملاً فلزی ساخته شده و با یک نوع تور فلزی که برای پوشاندن قفس کبوتران به کار میرود، ارتباط داخل اتاق را با حیاط قطع کرده است. موقعیت این در و پنجره میتواند با رعایت فرم صحنه و فضای میزانسنها انتخاب شود ولی بر دیوار سمت چپ اتاقْ در نزدیکترین فاصله با تماشاگر دریچهای است که وجود یک پستو را دلیل میشود و بر دیوار سمت راست، دریچهی دودکش بخاری قرار گرفته است.
نیمهی یکی از روزهای گرم و خفقانآور تابستان است، فریدون و فرخ هر کدام گوشهای نشستهاند و برات و رحمْخدا، زوایای اتاق را به رسمِ مفتشان میکاوند. رختخواب، کاسه، بشقاب، قاشق، ظرف آبخوری، کتاب و هر چیز دیگری که در یک اتاق ممکن است وجود داشته باشد، وسط اتاق ریختهاند و زیر فرشها را تفتیش میکنند که در همین حال صدای امیر اسعدخان و علی گیلگیلی از خارجِ اتاق شنیده میشود، که امیر اسعدخان کتک میزند و علی گیلگیلی کتک میخورد، این دادوبیداد میکند و آن آهوناله. برات بهمحض شنیدن صدا باعجله از اتاق خارج میشود ولی شدت عجلهاش باعث دستپاچگی و دستپاچگی باعث فراموشیاش میشود و درِ اتاق را پشتسرش قفل نمیکند.
برات:[ضمن خروج] مثل اینکه کار اینا بالا گرفت.
فریدون:[بهمحض خروج برات] سیاه شدن، همهشون سیاه شدن و با دست خودشون علی گیلگیلیو آوردن تو حیاط.
فرخ:[برخلاف فریدون مأیوس است] دارن شهیدش میکنن.
فریدون:خُب بکنن!