جوجو مویز از این جهت که بسیاری از افراد را به واسطهی کتابهای خود به خواندن علاقهمند کرد بسیار موفق بوده است. او با کتابهای عاشقانهی خود توانست خیلی زود در سراسر جهان شهرت پیدا کند. دو کتاب من پیش از تو و پس از تو دو کتاب مهم او هستند که زندگی دختر جوانی را روایت میکند. دختری که در زندگی خود با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکند اما در این سختیهاست که یاد میگیرد چطور انگیزه خود را حفظ کند. من پس از تو ادامهی کتاب من پیش از تو است.
پس از تو عنوان رمانی است به قلم جوجو مویز نوینسده معروف کتاب من پیش از تو. این رمان هم مانند آثار قبلی مویز ژانر عاشقانه دارد. رمان پس از تو در ادامه اتفاقات رمان «من پیش از تو» است.
لوئیزا کلارک شخصیت اصلی داستان بعد از 18 ماه که عشق زندگی خود را از دست داده است تصمیم گرفته با مشکلات خود مبارزه کند. او تمام تلاش خود را در این مسیر میکند تا با وجود هر موضوعی از پس همه چیز بر بیاید. او با پولی که از ویل به او رسیده خانهای در لندن میخرد و در کافه فرودگاه مشغول به کار میشود؛ اما زندگی او گویا به غم و اندوه گره خورده است. لوئیزا بعد از یک روز کاری که بسیار برایش بد گذاشته است با غم و اندوه در حال راه رفتن بر چمن هاست اما سانحهای باعث سقوط او از ارتفاع میشود. این مشکل صدمات روحی و جسمی سختی به او وارد میکند. به طوری که باعث افسردگیاش میشود. لوئیزا به زادگاهش سفر میکند تا برای زخمهای روحی و جسمی خود التیامی پیدا کند. در همین دوره از زندگیاش او با متخصص پیراپزشکی به نام سم آشنا میشود.
جزئیات پیوسته زندگی بدون شخص مورد علاقه و تلاش برای تعریف دوباره یک زندگی انفرادی، موضوع اصلی است که شخصیتهای کتاب پس از تو را با هم مرتبط میکند.
کتاب من پس از تو اولین بار با ترجمهی مریم مفتاحی از سوی انتشارات آموت در ایران منتشر شد. نسخه صوتی این اثر را هم انتشارات آوانامه با خوانش مریم پاک ذات منتشر کرده و در اختیار علاقهمندان قرار داده است.
جوجو مویز یکی از نویسندگان مشهور و پر کار در سالهای اخیر است. او شهرت خود را با دو رمان من پیش از تو و پس از تو به دست آورد. دو کتابی که نام مویز را در سراسر جهان معروف کردند. در کالج سلطنتی هالووی و کالج بارفورد نیوجرسی و دانشگاه لندن تحصیل کرد. در سال 1992 موفق به دریافت بورس تحصیلی شد که توسط روزنامه مستقل تأمین مالی شده بود تا دوره روزنامهنگاری را به پایان برساند. او سالها به عنوان روزنامهنگار در روزنامههای مهم کشور انگلستان از جمله روزنامه ایندیپندنت فعالیت داشته است و بعد از 10 سال کار، به عنوان معاون سردبیر اخبار و خبرنگار هنر و رسانه منصوب شد.
مویز اولین رمان خود را در سال 2002 با عنوان باران پناه دهنده منتشر کرد و از این زمان شل نویسندگی را به شکل جدی شروع کرد. مویز در سالهای اخیر بیش از 10 کتاب منتشر کرده است. کتابهای او مضامین عاشقانه دارند. همچنین، جوجو مویز دو بار برنده جایزه رمان عاشقانه سال برای کتابهای میوه خارجی و نامه از معشوق خود شد. او هم اکنون در کنار همسر و سه فرزندش در اسکس انگلستان زندگی میکند.
گلها مدتی است خشک و پژمرده شدهاند. ظاهرا من آدمی اهل گل و گیاه نیستم. روی پشت بام میایستم و
به تاریکی سوسوزن لندن در زیر پایم نگاه میکنم. این همه آدم در اطرافم زندگی میکنند، نفس میکشند، غذا میخورند، حرف میزنند. میلیونها نفر که زندگیشان کاملا از زندگی من جداست. چه آرامش و نظم عمومی غریبی نور چراغهای قدیمی میدرخشند، هیاهوی اطراف در هوای شبانه میپیچد و سروصدای موتور اتومبیل و بازو بسته شدن در میآید. در دوردست، چند کیلومتر به سمت جنوب، تاپ تاپ ناخوشایند هلی کوپتر پلیس به گوش میرسد، با نورش پارک محلی را روشن کرده است و دنبال خلافکارانی میگردد که در پارک ناپدید شدهاند.
از جایی در آن دورها صدای آژیر میآید؛ صدایی که همیشه به گوش میرسد. مرد بنگاهدار گفته بود: «فکر نکن اینجا مثل شهر خودت است.» و من خندیده بودم. لندن همیشه برای من بیگانه است؛ اما این را هم بگویم که این روزها همهجا برایم بیگانه است.
مکثی میکنم، سپس پایم را روی دیوارهی پشتبام میگذارم، دستهایم در دو طرف بالا میروند، به بندبازهای مست شبیه ام. یک پایم را جلوتر از پای دیگر میگذارم و یواش یواش جلو میروم. با وزش ملایم باد، موهایم به دستهایم که باز هستند، سیخ میزنند و میگزند. وقتی تازه به اینجا نقلمکان کرده بودم، هر وقت روحیهام خراب بود، به خودم دل و جرئت میدادم و میآمدم یک دور کامل روی دیوارهی پشتبام میزدم. وقتی برمیگشتم بهجای اولم، در هوای شبانه میخندیدم.
- میبینی ویل؟ من اینجا هستم، زنده روی لبهی پشتبام، دارم به دستورت عمل میکنم!
عادت پنهانی من شده است؛ من، خط افق، آرامش شب، گمنامی و اینکه کسی مرا نمیشناسد. سرم را بالا می
گیرم، نسیم شب را روی صورتم حس میکنم، از پایین صدای خنده میآید، صدای خفهی شکستن بطری، صدای رفتوآمد اتومبیلها که در امتداد شهر مثل مار روی زمین میخزند. موج قرمز و بیپایان چراغ عقب اتومبیلها را میبینم، منبع خون از نوع اتومبیل. فقط بین ساعت سه تا پنج صبح کمی آرامش برقرار میشود، زمانی که مستها هم دیگر توی رختخواب ولو شدهاند، سرآشپزهای رستورانها روپوش سفیدشان را درآوردهاند و کافهها درهایشان را بستهاند.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 977.۳۰ مگابایت |
مدت زمان | ۱۷:۴۵:۳۰ |
نویسنده | جوجو مویز |
مترجم | مریم مفتاحی |
راوی | مریم پاکذات |
ناشر | آوانامه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۰۵/۰۷ |
قیمت ارزی | 10 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
با توجه به نظرات نمیخواستم بهش گوش بدم ،اما کنجاویم نذاشت،اوایل داستان داشتم پشیمون میشدم از گوش کردنش بعلاکه اینکه برخلاف جلد اولش راوی فقط یه شخص بود،اما از یه جای داستان به بعد واقعا بی وقفه گوش میکردم بهش و به نظرم خوب بود ،مخصوصا برای کسایی که عزیزی رو از دست دادن واقعا پیشنهاد میکنم که یه دور بخونن، و البته جا داره بگم از پایانش یکم شوکه شدم اما بازم لذت بردم....،
با توجه به نظراتی که مکررا داستان را با پیش از تو مقایسه کرده بودن انتظار این داستان را نداشتم. خب اینجا قصه کمی آرامتر پیش میره چه در اصل داستان و چه خاتمه آن ولی باز هم جذاب بود. منتها بر خلاف پیش از تو فقط یک نفر داستان را روایت می کند که به میزان بسیار زیادی از جذابیت آن نسبت به کتاب قبل کاسته است.
کناب متوسطی بود در مقایسه با کناب قبل از جذابیت کمتری برخوردار بود داستان کش دار و در یک ریتم حرکت می کردو اینکه کاش با صدای راوی دیگری هم منتشر می شد چرا که با احترام ایشان بسیار غمز ده داستان را روایت می کنند(ناله ای مداوم در تمام مراحل داستان) البته مدل خوانششون همینطور هست چون سایر کتاب ها را هم همینطور روایت کردند من ترجیح می دادم با صدایی گیرا و دلنشین تر به این داستان گوش می کردم.
داستان قسمت دوم به قشنگی قسمت اول نیست .درسته که خواننده دوست داره از سرنوشت شخصیت های داستان مطلع بشه ..تا نیمه کتاب بسیار کند و با کمتر اتفاقی پیش میره ..و بنظرم از قاالب رمان عاشقانه بیرون اومده وبیشتر شبیه کتاب روانشناسی شده ، هر چند گاهی به نکته های مهم توی زندگی اشاره داره .. در هر حال خوبه که یکبار خونده بشه ..
زیبا بود، بسیار زیبا ... برای درک بهتر چنین رمانهایی باید عمیقا گوش داد تامل کرد و حتی گاهی قدری به عقب بزنی تا چیزی رو از دست ندی. با شنیدن نمونه کتاب پیش از تو، لحن و صدای خانم پاکزاد در ابتدا برام غریب بود اما بعد از چند فصل با خصوصیات و صفات لوئیزا به قدری خو گرفته بود که انگار واقعا خود لو داره صحبت میکنه. ممنون از این همه زحمت بابت روایت این اثر زیبا.
خیلی ها از افراد بخاطر کند پیش رفتن داستان میگفتن ولی اصل رمان همینه که به داستان پر و بال بده و این شخص انقدر معروف بوده و آگاه بوده که داستان رو چطور پیش ببره و برنده نیویورک تایمز شده خیلی ها ممکنه الان بگن من چیکارم این وسط یا ب من چ مربوطه؟ اما من دوره های نویسندگی رفتم تا حدی اطلاع دارم
#کتاب_بعدی_من وقتی کتابای این نویسنده رو میخونی متوجه میشی چچچقدر چیزای کوچیک تو زندگی رو نمیبینی، یکم دقتت نسبت به زندگی بالا میره
الان تمومش کردم به زیبایی و جذابیت کتاب "من پیش از تو " نبود اما از اونجایی که ادامه ی داستانه حتما باید خوندش . البته اینکه برخلاف "پیش از تو "راوی داستان فقط یک نفر هست و جای تمام شخصیتها صحبت میکنه هم در کم کردن جذابیت کار تاثیر گذار بوده... ولی در کل خوب بود
⬅️ گویندگی فوق العاده ⬅️ متن داستان به وضوح سانسور شده البته خب چیز زیادی هم نبوده ⬅️ خود رمان خط داستانی یکنواخت با فراز نشیب خیلی ملایم و ارومی، نویسنده سعی کرده با بیان توضیحات جانبی و بعضی دیالوگ های خارح از داستان متن رو طولانی کنه(آب بسته توی داستان)
از خانم پاک ذات متشکرم اولش فکر میکردم من پیش از تو که هر شخصیت راوی جدا گانه داشت بهتر بود. رمان پس از تو رو که همه ی شخصیتها رو خودشون با تون صدای متفاوت صحبت کردند.تحسینشون میکنم من با تفاوت در تون صداها میفهمیدم کی داره الان در داستان دحرف میزنه.