
کتاب ترانههای قدیمی
نمایشنامه
نسخه الکترونیک کتاب ترانههای قدیمی به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
درباره کتاب ترانههای قدیمی
نمایی از برجِ میلاد. دو مرد وارد میشوند. علیآقا روی ویلچر نشسته، پتوی سربازی روی پاهایش انداخته و کلاه بر سر دارد. کمانچهی مردِ دوّم ــ مسیب ــ را در آغوش گرفته و با گردنی افراشته به روبهرو مینگرد. مردِ دوّم ــ مسیب ــ نابیناست و راه را از طریقِ راهنماییهای علیآقا پیدا میکند... پشتِسرشان، نمایی از برج میلاد. علیومسیب:[کسی را صدا میزنند] جابر!... ناصر!... نادر! علی:برو جلو آقامسیب! مستقیم! حالا به چپ، چپ! همینجا وایسا! در میانهی صحنه توقف میکنند. مسیب پشتِ ویلچرِ علی آقا میایستد. مسیب:یارو میره پیشِ دکتر، میگه ببخشین آقای دکتر، من مدّتیه مدام دچارِ فراموشی میشم... دکتره میپرسه: چند وقته عزیزم؟ طرف میگه: چند وقته چی؟... حالا حکایتِ علیآقای ماست! علی:اوّل... کوچولوئه... چی میگن... اون از یادت میره... کوچولوئه... مسیب:کلمه! علی:آره... اوّل کلمه از یادت میره... بعد... اون... بزرگتره... مسیب:جمله! علی:جمله... آخرشَم کلّ... مسیب:صفحه؟ علی:نه... مسیب:صفحات؟ علی:نه... این... کلّ... چی میگفتیم؟ مسیب:بیماری شما... فراموشی! علی:به لاتین بِهِش میگن insomnia! مسیب:[تصحیح میکند] amnesia! علی:منَم همینو گفتم! مسیب:اونکه شما گفتین معنیش میشه بیخوابی!
نظرات کاربران درباره کتاب ترانههای قدیمی