کمی به عقب برگرد
آنجا که نامش زیبا بود
و دستانت را دور داشتنش حلقه کرده بودی
گاهی آنجا که پلهها تمام میشوند
دری نیست
به عقب برگرد
و آجرها را
بیآنکه بیفتی
از زیر پاهایت بردار
جهان به جهات مختلفی تکثیر میشود
در راهرو
صدایی که دور میشود
از صدایی که نزدیک میآید میترسد
ما به خانه پناه بردیم
و دلتنگیمان را در اشیا فرو کردیم
در بالشها
در خوابهای تودرتویی