مردی که پشت میز خود نشسته است، میزی که درست مقابلش پنجرهای باز میشود، تلاش میکند شرح رخداد عشق را بنویسد، او سرِ آن دارد تا برای یک بار و همیشه شرحی از عشق به دست دهد که از جامعیّتِ تامی برخوردار باشد، چنان جامعیّتی که کسی را یارای تمام کردن آن نداشته باشد، حتی خود او؛ چگونه چنین چیزی ممکن است؟