بیا تو. من آر. اِل. استاین هستم. به دفتر ترس و لرز خوش آمدی.
درست سرِ ناهار رسیدی. بذار این موها رو از اون قاشق پاک کنم که بتونی از سوپ من بخوری. ببخشین، آخه داشتم با این قاشق به شامپانزهام غذا میدادم.
سوپ لوبیا قرمز دوست داری؟ من که خیلی دوست دارم، فقط یه چیزی رو نمیفهمم. چرا این لوبیاها تو کاسه رژه میرن؟ خوردن چیزایی که یه جا بند نمیشن، خیلی سخته ـ قبول نداری؟ (من که تا حالا لوبیای پادار ندیده بودم!)
میبینم که رفتی تو نخ پوسترهای روی دیوار و خوب حال میکنی. اون پوسترها ترسناکترین، چندشآورترین و خشنترین بدجنسهای دوران رو معرفی میکنن. این شخصیتهایی که عکسشونو توی پوسترها میبینی، تحت تعقیبترین شرورها، در خواستنیترین کتابهای مجموعهی ترس و لرز هستن.
بفرما، شروع کن داستانشونو بخون. داستان قشنگی نیست. خودت میفهمی چرا شگیدی تحت تعقیبه.