توی دل خیلی از نفرات خالی شده بود. هر کسی را که نگاه میکردی فقط تیر میانداخت. خمپاره و هر چیز دیگری به جز فشنگ و کلاش، تمام شده بود. حاج صادق، قبلا هشدارش را داده بود. از همان اول هم میدانست به دو ساعت نکشیده، مهمات ته میکشد. از آسمان مثل نقل و نباتی که روی سر عروس و دامادها میپاشند، آتش میریخت. قبل از عملیات، حاج صادق دو دو تا چهارتا کرده و با کمک بچههای گردان، خندقهایی کنده بود تا جان پناه نیروهایش شود. بچه ها، هر چهار نفر توی یکی از خندقها پناه میگرفتند و بعد، نوبتی، یک کدامشان بیرون میپرید و فشنگهایش را میفرستاد برای دشمن. زنده میماند، برمیگشت تا نوبت به نفر بعدی برسد...
فرمت محتوا | epub |
حجم | 653.۱۱ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 127 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۴:۱۴:۰۰ |
نویسنده | سارا شجاعی |
ناشر | انتشارات کتاب نیستان |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۰۴/۰۳ |
قیمت ارزی | 1 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |