فلورای ده ساله از داستانهای مادر نویسندهاش خوشش نمیآید. مادرش هم فکر میکند او دختری عجیب و غریب است. فلورا سنجابی را که حرف میزند و پرواز میکند از توی جاروبرقی همسایه نجات میدهد. حالا همه دست به دست هم دادهاند تا سنجاب را از خانه بیرون کنند، اما فلورا مگر میگذارد کسی او را از سنجاب عزیزش جدا کند؟
وقتی پدر و مادرش از هم جدا میشدند، کسی نظر او را نپرسید اما اینبار همهچیز فرق میکند…