از می میریزم، جان
به تُفاله به سیاه
نَشت میکنم از جِرز دهان به سیاره،ــ مُعلّق
جایِ توجیهِ جهان
مرگِ خود را سرخ به رقص از می میریزم، جان
به باقی
به سردرگُمَم که مسخ از الفبا میریزد به امکان
از می میریزم، جان
به سازههای تلف شده در محرابِ تن؛
پستانِ استدلال
مرگِ خود را سرخ به رقص از چرخ میریسَم،ــ کَسا
خنده نیش میکِشم بیبدیل
از می میریزم، جان
بر گشودهی دستانِ کسی بر نیاز