از هتل که آمدیم بیرون، از مککلامپ پرسیدم: «راجع بهشون چی فکر میکنی؟»
«ممکنه دست ببرن توی صورت حسابها، یا حتی یه مقدار ظرفای نقره را بردارن و برن سمت جنوب، اما من خیال نمیکنم قاتل باشن.»
نظر من هم همین بود؛ اما به غیر از مردی که مرده بود، آنها تنها کسانی بودند که موقع شروع آتشسوزی آن جا بودند. باهم به دفتر کاریابی آلیس رفتیم و با مدیر آن حرف زدیم.
به ما گفت که کونسها روز دوم ژوئن برای پیداکردن کار به دفترش رفته بودند؛ و از خانم ادوارد کامرفورد، ساکن شماره ۴۵ محله وودمانسی تراس در سیاتلِ واشینگتن به عنوان معرف اسم برده بودند. خانم کامرفورد در پاسخ به استعلامی– که مدیر کاریابی همیشه در مورد متقاضیان از معرفها درخواست میکرد – نوشته بود که کونسها چند سال برایش کار میکردند و "از آنها رضایت کامل دارد." سیزدهم ژوئن تورنبورگ به دفتر کاریابی تلفن کرده و خواسته بود زن و مردی را به عنوان خدمتکار به خانه اش بفرستند، و آلیس دو زوج را که درخواست کار داده بودند به آن جا فرستاده بود. اما باوجود آنکه از نظر کاریابی آلیس، هر دو زوج از کونسها موجهتر بودند، تورنبورگ هیچ کدام را نخواسته و سرانجام کونسها را استخدام کرده بود.
تمام این موارد قطعا مؤید آن بود که کونسها با قصد قبلی وارد آن خانه نشده بودند، و فقط خوش شانسترین آدمهای این دنیا بودند – و البته هیچ کارآگاهی به شانس یا تصادف اعتقاد ندارد، مگر این که دلیلی بی چونوچرا برای آن داشته باشد.
توی دفتر معاملات ملکی – نیونینگ اند وید – که تورنبورگ خانه را از آن جا خریده بود، به ما گفتند که او یازدهم ژوئن به آنها مراجعه کرده و گفته بود شنیده که آن خانه را برای فروش گذاشتهاند و بعد از بازدید از خانه، قیمتش را پرسیده بود. صبح فردای آن روز معامله انجام شده و تورنبورگ چکی ۱۴۵۰۰ دلاری از بانک سیمنز سانفرانسیسکو پرداخته بود. خانه هم تقریباً مبله و با اسباب اثاثیه بوده.