شروع همه چیز در روستای اِیوْبِری اواخر جولای یک تابستان خنک و مرطوب بود که ناگهان گرم و خشک شد. تپههای مارلبرو در میان بخار یک گرمای ناآشنا سوسو میزنند. در هوای خشکو بیباد، چکاوکها بالای علفهایی که گوسفندان از آن خوردهاند، آواز میخوانند. خورشید بیپروا و مغرور میدرخشد. و سنگها، فرسوده و پوشیده با گلسنگ، مانند نگهبانانی با قدمت پنج هزار ساله ایستادهاند.
بنابراین، شروع همه چیز در مکانی بود که خاستگاه و غایت آن در روزگار باستانی گم گشته بود. نه مشخص است و نه میتوان مشخص کرد که چرا سازندههای هِنج در عصر نوسنگی، تمام زمان و کوشش خود را صرف دوایر سنگی عظیم در اِیوْبِری و نیز تپهای بزرگ در فاصلهی یک و نیم کیلومتری در سـیلـبِـری کردهاند. بنابراین، شروع همه چیز در منظرهای است که در آن ناگفتهها و نادانستهها خفتهاند، و نشانههای ساخت بشر از گذشتهای دور، جهان منظم و یکدستی را به سخره گرفته است که صرفاً همان زمان حال زودگذر است.