هیچچیز تا ابد برجای نمیماند. پروژهای که سراسر سال را روی آن کار کردهاید مثل برق تکمیل و فراموش میشود. روزی خواهید رفت، همراه با فرزندان و فرزندان فرزندانتان. حتا یک کتاب، یک اثر هنری بزرگ، یا یک نظریهی مهم پقی میکند و در تاریکی محو میشود.
آیا میتوان بر این گذرابودن غلبه کرد؟ ما به این قلمروِ شدن پرچ شدهایم؛ ما نمیتوانیم زندگی خود را به قلمرو والای تغییرناپذیری منتقل کنیم. اما افلاتون راههایی برای رسیدن به سمتوسوی ماندگاری نشان میدهد. یکی از این راهها انجام این کار در ساحت فکر است. اگر دربارهی ماهیت خودِ زیبایی (خوبی، عدالت، یا هرچیز دیگری از این قبیل) به تأمل بپردازید و سعی کنید بفهمید واقعا چیست، در این صورت وارد عرصهی اندیشیدن دربارهی چیزهای ماندگار شدهاید که در قلمرو فرمها بهسر میبرند. البته خودتان ماندگار نمیشوید، اما بهنوعی فرجهی فکری از چنگ تغییر بلاوقفه میرسید. همچنین میتوانید سعی کنید خود را در مسیری بیندازید که با فرم عدالت سازگار باشد، و یا هنری سازگار با فرم زیبایی خلق کنید. خودمان ماندگار نمیشویم، اما این رضایتخاطر را پیدا میکنیم که آینههایی خلق کردهایم که قلمرو ماندگار در آنها بازتاب مییابد.
آیا غلبه بر گذرابودن به هر شکل، شیوه، یا صورتی، بهواقع امری حیاتی است؟ در ادامهی مطالب کتاب، دوباره به موضوع ماندگاری بازمیگردم و به بعضی پاسخها میپردازم. نمیتوانیم بدون پرداختن به پرسشهای بنیادیتر، این کار را آغاز کنیم.