سرکه نه در راه عزیزان بود
باری گرانی است کشیدن به دوش
در هیاهوی پر هراس حادثه، هزار ویکصد سر اسیر روی هم تلنبار میشوند.سرهای پر خاطره وپر خطر،سرهای سر به دار، سر های پر از خاطره کوهستان، سرهای پر از بوی گندم وشب بوهای وحشی، مناره ای تشکیل میدهند. مناره ای که ازدل تاریخ بالا میرود.
درآن روز تاریک تر از هر شب، در ضجه های بی قرار مادرا ن و همسران ودر بهت نگاه خاور وبی بی زنگل حادثه ای شکل میگرفت.
چشم هایی که روشن بودند ونمیدیدند. نگاه میکردند ونمیپرسیدند.حادثه ای که رو در روی آن رود بزرگ جاری شد.