در این اثر، نویسنده یادآوری میکند که همه چیز در عالم هستی زنده است. زمین، ستارهها، کهکشان راهشیری، و سایر نظامهای کیهانی، ارگانیسمهایی زنده هستند. عالم هستی یک هستی عظیم و سترگ است. وقتی با این هستی احساس دوستی و صمیمیت میکنیم، وقتی به آنچه دارد عشق میورزیم، عالم هستی با ما حرف میزند و رمزهای درونی خود را بر ما آشکار میکند. من و شما بخشی از عالم هوشیار هستیم. به عبارت دیگر، عالم هستی دارای حسِ «من هستم» است و حسِ «من هستم» که در من وجود دارد، جدا از حسِ «من هستمِ» عالم هستی نیست.
به عقیدهی نویسنده، یکی از روشهای ورود به قلمرو روح، مراقبه است؛چون وقتی ذهن را ساکت میکنید، وارد قلمرو هوشیاری خالص میشوید. در سکوت و تنهایی، با هستی کل در ارتباط هستید و این شما را با کل کیهان در هماهنگی قرار میدهد. در سکوت و تنهایی شما با همه چیز احساس پیوستگی میکنید و این پیوستگی با منبع هستی، کلید قدرت است. توصیهی نهایی نویسنده این است که به جسم خود احترام بگذارید و از آن مراقبت کنید. با خود عهد ببندید بدنتان را از سموم، هم فیزیکی و هم هیجانی، مصون نگاه دارید. اجازه دهید جسمتان با عالم هستی به رقص درآید. هرچه با عالم هستی بیشتر برقصید، سر زندگی، انرژی، خلاقیت، همزمانی، و هماهنگی بیشتری را تجربه میکنید.