
شازده کوچولو گفت: - سلام سوزنبان راه آهن گفت: - سلام شازده کوچولو گفت: - کار تو اینجا چیه؟ سوزنبان گفت: - من مسافرا رو به دستههای هزارتایی تقسیم میکنم و قطارهای حامل هر دسته رو گاهی به سمت راست و گاهی به سمت چپ هدایت میکنم. یک قطار تندروی نورانی که همچون رعد میغرید، از آنجا گذشت و اتاقک سوزنبان را به لرزه درآورد. شازده کوچولو گفت: - اینا خیلی عجله دارن. دنبال چی هستن؟ سوزنبان گفت: - حتی راننده قطار هم نمیدونه. یک قطار تندروی نورانی دیگر از جهت مخالف آمد و غرشکنان گذشت. شازده کوچولو پرسید: - به همین زودی برگشتن؟ سوزنبان گفت: - اینا اونا نیستن. این یه قطار دیگه است. - مگه از اونجایی که بودن راضی نیستن؟ سوزنبان گفت: - آدم هیچ وقت از اونجایی که هست راضی نیست. سومین قطار تندروی نورانی هم مثل رعد غرید. شازده کوچولو پرسید: - اینا مسافرای قطار اولی رو دنبال میکنن؟ سوزنبان گفت: - اینا دنبال هیچی نیستن. توی قطاراشون یا خوابیدن یا خمیازه میکشن. فقط بچههاشون صورتشون رو به شیشه چسبوندن و تماشا میکنن. شازده کوچولو گفت: - فقط بچهها هستن که میدونن دنبال چیان. اونا وقتشون رو برای یک عروسک پارچهای میذارن و همون عروسک براشون همه چیز میشه. و اگه کسی عروسک رو ازشون بگیره، به گریه میافتن.
| فرمت محتوا | epub |
| حجم | 4.۰۳ مگابایت |
| تعداد صفحات | 112 صفحه |
| زمان تقریبی مطالعه | ۰۰:۰۰ |
| نویسنده | آنتوان دو سنت اگزوپری |
| مترجم | محمدرضا صامتی |
| ناشر | سفیر قلم |
| زبان | فارسی |
| تاریخ انتشار | ۱۳۹۶/۰۸/۱۰ |
| قیمت ارزی | 3 دلار |
| قیمت چاپی | 89,000 تومان |
| مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |