کتاب «فیندوس کوفته قلقلی میکارد» نوشته سون نوردکوئیست ( -۱۹۴۶)، نویسنده و تصویرگر سوئدی است.
مجموعه «ماجراهای فیندوس» یکی از مجموعههای محبوب اوست که توسط خودش تصویرگری شده است.
این مجموعه را «زهرا قلعهنویی» به فارسی برگردانده و گروه سنی مخاطبان آن سالهای اول دبستان است.
در این قسمت از ماجراهای فیندوس پتسون کشاورز میخواهد در باغچه، سبزیجات و سیبزمینی بکارد و همین کار باعث میشود فیندوس یادِ کوفته قلقلیهایش بیفتد و فکر بکری به سرش بزند.
داستان « فیندوس کوفته قلقلی میکارد» اینگونه آغاز میشود:
« صبح زيبای بهاری بود. پرندگان آواز میخواندند و چمنزار سبز شده بود.
حشرات همهجا مشغول بودند، میپريدند و میخزيدند و با وزوز آرامی فضا را پر کرده بودند و ترانهی بازگشت زندگی را بعد از سر آمدن زمستان سر میدادند.
پتسون کشاورز، که در باغچهی سبزیكاریاش ايستاده بود و خاک را وارسی میکرد،
گفت: «حالا وقتشه، امروز میتونیم سبزيجات و سیبزمینی بکاريم.»
فیندوس گربه، که همان دور و بر میچرخید و دنبال سوسکها میکرد، پرسید:
«منظورت از كاشتن چیه؟»
ـ يعنی توی خاک بکاريم. اگر ما بذرهای هويج را در خاک بگذاريم، هويج درمیآيد.
از هر سیبزمینی هم که بکاريم، پنج يا دهتا سیبزمینی جديد درست میشود.
گربه با حالتی مصمم به پیرمرد نگاه کرد. «اما من پنج یا ده تا سیبزمینی یا هویج جدید نمیخوام. نمیتونیم به جاش کوفته قلقلی بکاریم؟»
«پتسون گفت: میتونیم بکاریم، اما رشد نمیکنه. »
«فیندوس گفت: ارزشش رو داره که یکبار امتحان کنیم».