برخی دختران میگویند این کتاب سبب شده تا از دیگران کمک بخواهند؛ کمک دوستان و والدین مضطرب؛ کمک معلمان و درمانگرانی که تلاش میکنند تا این رفتار را بفهمند که آنها را مشوش کرده و میترساند.
آنچه که بیش از همه تکاندهنده بود نظراتی بود که از این دختران در بخش بیماران نیازمند مراقبتهای حفاظتی ویژه روانپزشکی شنیده میشد. همه آنها بعد از اینکه نوشتۀ من را خواندند، میخواستند بریدگیهای بدن مرا ببینند.
من با کمی تأمل به آنها گفتم این داستان ساخته و پرداخته ذهنم است و من هرگز خودم را مجروح نکردهام. سؤال همۀ آنها این بود: اما تو که داستان من را گفتهای. چطور میدانی من چه حسی دارم؟» و ناگاه دریافتم، فهمیدم که چرا من با آنها یکی قلمداد میشوم، اینکه اصلاً چرا من این کتاب را نوشته بودم.
من همان دختر درون کتاب بودم؛ دختری که بهشدت تنها بود، بهشدت عصبی بود، بهشدت آسیب دیده بود و به شدت سردرگم، اما کلمات از بیان آنها قاصر بود. به خوبی به یاد دارم که تا چه اندازه احساس تنهایی میکردم. من هم خودآزاری هم کردهام؛ تصور میکنم همه ما اینکارها را میکنیم و مسئولیت و شرمندگی بعضی کارهایی را میپذیریم که بابت آنها مقصر نبودیم. هر چند واقعیتهای زندگی من متفاوت از واقعیتهای زندگی آنها بود، اما احساسمان یکی بود.
من اول کتاب &#۳۴;فروخته شده&#۳۴; رو از این نویسنده خوندم. از قلمش خوشم اومد و کتاب بریده رو شروع کردم. در مورد این کتاب باید بگم که به موضوعی میپردازه که در عین جذاب بودن، ناراحت کنندست. توصیفات نویسنده به حدی دقیقه که کاملا با شخصیت دا ستان همذات پنداری کردم. خوندنش رو توصیه میکنم.
خلاصه داستان بدون اسپویل: داستان درباره دختریه که مبتلا به بیماری خودآزاریه و در یک موسسه درمانی بستریه. باید تصمیم بگیره که میخواد درمان بشه یا نه.
5
واقعا نمی فهمم ترجمه کتاب دو نفره یعنی چی، خیلی مسخره اس به نظرم