صبح بود.
قطرههای آب توی آسمان آبی نشسته بودند و دربارل خودشان حرف میزدند. قطره آب اولی گفت: «من از آب دریا بخار شدم.»
قطره آب دومی گفت: «من از آب رود بخار شدم.»
قطره آب سومی گفت: «من از آب حوض بخار شدم و آمدم اینجا.»
قطره آب چهارمی گفت: «اما من از آب دریاچه بخار شدم؛ دریاچهای که پر از ماهیهای قشنگ بود.»