در میان هنرمندان معاصر سینما کمتر کارگردانی هست که به اندازه آندری تارکوفسکی شور و شوق برانگیزد. به چشم دوستدارانش، عملاً مواجهه با هر فیلمی از او نوید انتقال زیباشناختی پرهیبتی را میدهد که ممکن است درونیترین حیطههای روح را به حرکت درآورد. به نظر خردهگیران، همین فیلمها ممکن است احساس شدید هراس، ملال و انزجاری تمام و کمال را برانگیزند. هرچند، اگر قرار باشد تارکوفسکی بر مبنای همراهی گروه تحسینکنندگانش داوری شود، جایگاهش در تالار مشاهیر تاریخ سینما محفوظ خواهد بود، چون او در طول دوران کاریاش احترام بسیاری از کارگردانان برجسته سینما را به دست آورده است. اینگمار برگمن، آکیرا کوروساوا، میکلانجلو آنتونیونی و سرگئی پاراجانوف از جمله تحسینکنندگان تارکوفسکی در میان انبوهی از هنرمندان بزرگ بیرون و درون خانواده سینما هستند.
برگمن در سال ۱۹۷۸ در زندگینامه خود، فانوس سحرآمیز، اعلام کرد که کشف آثار تارکوفسکی برای او شبیه معجزه بود. «ناگهان خود را ایستاده بر سردر اتاقی دیدم که تا آن زمان کلیدهایش به من داده نشده بود. اتاقی بود که همیشه میخواستم به آن وارد شوم و او در آن آزادانه و در کمال راحتی حرکت میکرد. احساس کردم تشویق و تهییج شدهام: کسی داشت چیزی را بیان میکرد که من همیشه میخواستم بگویم، ولی نمیدانستم چطور. تارکوفسکی از نظر من بزرگترین است، کسی است که زبان جدیدی ابداع کرده که، همچنان که زندگی را به منزله تأمل، به منزله رؤیا، به تسخیر خود درمیآورد، به سرشت سینما وفادار است.» کوروساوا، که در سال ۱۹۸۷ چند ماهی بعد از درگذشت تارکوفسکی سخن میگفت، «حساسیت نامعمول» تارکوفسکی را «هم شدید و هم فوقالعاده» میدید. «حساسیت او تقریبا شدتی بیمارگونه (Pathological) مییابد. شاید این در بین کارگردانان زنده معاصر بیهمتا باشد.»