واقعاً کی مانده که بهش سلام بکنم؟ خانم مدیر مرده، حاج اسمعیل گم شده، یکی یکدانه دخترم نصیب گرگ بیابان شده، گربه مرد، انبر افتاد روی عنکبوت، و عنکبوت هم مرد و حالا چه برفی گرفته، هر وقت برف میبارد دلم همچین میگیرد که میخواهم سرم را بکوبم به دیوار. دکتر بیمه گفت: «هر وقت دلت گرفت بزن برو بیرون. گفت هر وقت دلت تنگ شد و کسی را نداشتی که درد دل بکنی بلندبلند با خودت حرف بزن، یعنی خود آدم بشود عروسک سنگ صبور خودش- گفت بر و تو صحرا و داد بزن، به هر که دلت خواست فحش بده... چه برفی میآید، اول تو هم میلولید و پخش میشد، حالا ریزریز میبارد و این طور که میبارد معلوم است که به این زودیها ول نمیکند، از اول چله بزرگ همین طور باریده...