اسمش را خودم گذاشتم عطیه. بعضی وقتها صدایش میزدم فرشته یا الهام؛ اسمهایی که اینجهانی نیستند. انگار از آسمانی، جایی به آدم رسیدهاند. ولی حالا فقط بهش میگویم زنم. نه چیز دیگر، نه جانم، نه عزیزم، نه خانومی، فقط زنم. اسمی که از آغاز خلقت با او بوده، ورای همه نامهای عاریهای. یک اسم خالص، یک اسم مطلق و بیمعنی که تویش نه عشق هست، نه نفرت و نه هیچ چیز دیگری.