به خانه برمیگردد. منتظر میماند. میخواهد کمی بیشتر این کشمکش دلچسب را ادامه دهد. آزمون آنجاست، توی کیفاش، روی میز ورودی خانه و او... او کمی بیقرار است. سعی میکند اوضاع را تحت کنترل خود بگیرد. لباسهای شسته شده را تا میکند. دنبال کودکاش به مهد کودک میرود. با بقیهی مادرها گپ میزند. میخندد. حال خوبی دارد.
عصرانهی بعد از مدرسه را آماده میکند. روی تکههای نان، کره میمالد. تمام حواسش را به همین کار معطوف میکند. قاشق مربا را لیس میزند. نمیتواند دست از بوسیدن فرزندش بر دارد. همهجایش را میبوسد. گردنش، گونههایش، سرش.