مرگ شادمانه» خود حدیث دیگری است، گاه روشن، گاه پیچیده، گاه توصیف زیباییهای دلانگیز طبیعت، گاه رفتن به جستوجوی خوشبختی و گاه نومیدشدن و بهدستآوردنش را دشوار و حتا بعضیوقتها ناممکن یافتن. کامو این کتاب را بین سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۸ نوشت و در زمان حیاتش هرگز بهفکر انتشارش نبود. در آنموقع بیستوپنج شش سال داشته، و این اثر شاید اولین سیاهمشقهایش در راه نویسندگی بوده. حالا چرا نخواسته آن را مانند آثار دیگرش منتشر کند، ما نمیدانیم، جایی هم بهصورت نوشته و یا شفاهی چیزی دراینباره نگفته. شاید آن را خام میدانسته، که نیست، برعکس خیلی هم پخته و عمیق است، شاید هم حدیث نفسی بوده از خودش، زندگیاش، افکارش و پایان کارش. آیا پایان کارش در تصادفی با خودرو در سن چهلوهفتسالگی، به راستی یک تصادف بوده؟ یا مرگی شادمانه، برای رهاشدن از این دنیای دون و مردمان دغلباز و فریبکارش؟