فیلیماریو دوبله که متعلق به یکی از خانوادههای بسیار متمول نِواسلیپ بود، پیش از هر چیز مردی سرسخت بود و این ویژگی را به نسبت مساوی از اجداد پدریاش و از مادرش جِلسومینا(۴) به ارث برده بود. افزون بر آن، از پدرش، آقای تام، نابردباری نسبت به چیزهای پیشپاافتاده و قراردادی را نیز به ارث برده بود و این نابردباری آقای تام را به آن جا کشانده بود که از بس نفس کشیدن برایش پیش پا افتاده بود به زیر خاک پناه بَرَد و فیلیماریو را که فقط چندماه داشت، یتیم کند.
با توجه به اینکه زندگی بیش از اندازه قراردادی است، فیلیماریو بهندرت اوقات خوشی داشت.
وقتی فیلیماریو هجدهسال داشت و هنوز مهمان عمو فیلیپ(۵) بود، با وجود در اختیار داشتن تمام پول عمو فیلیپ بسیار کسل بود. اما یک روز مشغولیتی پیدا کرد که بهنظرش خیلی جالب آمد: آموختن پزشکی. فیلیماریو دوسال تمام با پشتکار درس خواند و سرانجام نالهکنان در بستر افتاد.
سه نفر از معروفترین پزشکان شهر تشکیل جلسه دادند و فیلیماریو علائم بیماریاش را با جزئیات برای آنها توصیف کرد، محل آن را بهطور دقیق مشخص کرد و با چنان دقتی اختلالاتی را که بیماری در عملکرد داخلی بدنش ایجاد کرده بود شرح داد که عاقبت آن سه پزشک پیروزمندانه به هم نگاه کردند و یکصدا گفتند:
«این روشنترین و مشخصترین آپاندیسیت ممکن در دنیاست!»