در اندیشۀ اساطیری ما، سخن بزرگتر نعمتی است که از عالم بالا به انسان عطا شده تا بهوسیلۀ آن از شناخت خدا بینصیب نماند. در کهنترین متن اساطیری یعنی گاهان که بخشی از اوستاست، زردشت از اهورمزدا میپرسد: «ای اهورهمزدا، ای سپندترین مینو، ای دادار جهانِ استومند، ای اشون، کدام بود سخنی که مرا در دل افگندی. اهورمزدا پاسخ میدهد... ای سپیتمان زردشت آن، سخن (اهون ویریه) بود که تو را در دل افگندم» (مسکوب، ۱۳۸۴، ۲۱۱).
شاهنامه دریایی است که هرکس فراخور توان خویش از مرواریدهای گرانبهای آن بهره میبرد و جلوههای جوانمردی بهویژه در بخشهای اساطیری و حماسی دل دانندگان را میرباید و در مغز و جان آنان نفوذ میکند، و همین است که با وجود تیشههای بیداد و ستم حکومتگران و سوءِاستفادههای آنان، ماندگاری شاهنامه را تضمین کرده و مادام که جامعۀ آرمانی فردوسی تحقق نیافته است نگهبانی میکند. بسیارند کسانی که از دریای شاهنامه مرواریدهای ارزشمند صید کرده و خواهندگان را میهمان کردهاند.