هرگاه سخن از زندگی پادشاهان باشد، پیروزیها و شکستهایشان، به قدرت رسیدن و افولشان به خاطر میآید. در برخی دیگر از قصههای پادشاهان نیز نقاط اوج و فرود حکومت یا وفاداری و خیانتهای اطرافیانشان به تصویر کشیده شده است. فرمانروایان در بیشتر داستانها چهرهی منفی از خود نشان میدهند و در تقابل با مردم عمل میکردند اما پادشاهانی نیز هستند که در طول تاریخ برخلاف سنت پادشاهان رفتار کردند و از آنها همواره به نیکی یاد میشود.
یکی از پادشاهان خوشنام تاریخ، مارکوس اورلیوس فرمانروای حکومت روم است. او بیش از اینکه شیفته حکومت و مقام باشد، دوست داشت فیلسوف شود. مارکوس اورلیوس در کتاب تاملات اندیشههای خود را شرح داده است.
مارکوس اورلیوس تفکرات و اندیشههایش را برای راهنمایی و بهبود زندگی خود در قالب جملاتی به رشته تحریر درآورده است. او کتاب تاملات را بین سالهای 161 تا 180 میلادی نوشت. نکته جالب توجه این است که اورلیوس هنگام نوشتن کتاب در میدان جنگ به سر میبرد و بسیاری از قسمتهای کتاب را شبها و کنار چادر و در صحنهی جنگ نوشته است. او صبحها در برابر دشمنانش میجنگید اما شبها در نوشتههایش با آنها همدردی میکرد.
کتاب تاملات در 12 فصل نوشته شده است و قسمتهای مختلف زندگی اورلیوس را به تصویر کشیده است. هیچیک از فصلهای کتاب برای کسی نوشته نشده است و تمام کتاب را مارکوس خطاب به خودش نگاشته است. لحن کتاب بسیار صریح و ساده است و بر اساس اندیشههای رواقی او بیان شده است.
خرد و اندیشه اورلیوس به وضوح در کتاب نمایان است به طوریکه در سراسر کتاب هیچگاه از جایگاه یک پادشاه یا مالک صحبت نمیکند و خود را انسانی مثل بقیه میداند.
درونمایه کتاب دربارهی قضاوت هرکس بر رفتار خود و مهمتر از آن در نظر گرفتن خود به عنوان جزئی از عالم و جهان است. به این معنا که هرکس باید رفتار خود را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد و فراتر از مرزها بیندیشد. اورلیوس عقیده داشت انسان تنها در صورتی سعادتمند میشود که مطابق با قوانین طبیعت زندگی کند و هیچگاه بندهی هوا و هوس خود نشود. در کتاب دوری از شهوت پرستی برای رسیدن به آرامش روح نیز مطرح شده است.
ماركوس اورلیوس از امپراطوران بزرگ و خوشنام روم است که در سال 121 میلادی متولد شد. او به عنوان یکی از 5 امپراطور خوب و درستکار تاریخ شناخته میشود و پیرو «فلسفه رواقی» است.
مارکوس از کودکی شیفته فلسفه و بهخصوص افلاطون بود. او راستی و درستکاری را به حکومت و پادشاهی ترجیح میداد. اما در 18 سالگی به عنوان جانشین عمویش «آنتونیوس» انتخاب شد. او که آرزو داشت فیلسوف شود حالا خود را بر تخت پادشاهی میدید. اورلیوس برخلاف دیگر فیلسوفان فرصت نداشت تا در مکانی خلوت تفکر کند و کتابش را بنویسد. او فرمانده جنگ با آلمانهای بربر بود و تنها زمانی که برای یادداشت کردن اندیشههایش داشت، شبها بود.
«ویل دورانت» تاریخنگار بزرگ در اینباره میگوید: «میتوان او را دید که پس از نبردی سخت در روز؛ شب هنگام در اردوگاه سربازان در نزدیکی یکی از آبریزهای فرعی دانوب در حالیکه مقابل چادر خود آتش بزرگی برپا کرده است؛ دربارهی عمل و تصورات خود در آن روز مینویسد»
او پیرو فلسفه رواقی بود که در آن امیال انسانی نکوهش میشود و واکنش شدید به هر واقعهای را موجب رنج و سخت شدن زندگی میداند. به دلیل عقاید خاص خود او بین افراد جامعهاش تنها بود و به همین دلیل افکارش را یادداشت میکرد. او تمامی یادداشتهای شبانهاش را برای یادگیری و رشد خود مینوشت و هیچگاه نمیخواست آنها را منتشر کند. او به کمک تفکرات و عقایدش توانسته بود به زندگیاش معنا بدهد و به آرامش برسد.
در بخشی دیگر از روایت «ویل دورانت» دربارهی اورلیوس میخوانیم: «در نهاد او نیرویی بود که میبایست همواره کشش و کوشش از سرگیرد. همینکه بیدار میشد خود را در تنگنا مییافت. افکاری به وی روی میآورد که آشفتهاش میساخت؛ دیگران به سبب آنچه اورلیوس آن را نیکو میشمرد بر او ملامت روا میداشتند. از دربار خود رنج میبرد؛ جامعه او را میآزرد؛ احساس خلاء مینمود؛ همه چیز را یکنواخت و ناچیز میشمرد. از هوس جسم پرهیز داشت؛ شدت خشم را نکوهش میکرد؛ میدانست که آنچه به مردم تعلیم میشود نمایش بیهودهای است و میگفت که سرزنش مردم که با خشونت همراه است روش نیکویی نیست، تاثیر نمیبخشد.»
رواقی یکی از مکاتب فلسفی است که در زبان فارسی سُتاوندی (sotavandi) خوانده میشود. علت نامگذاری رواقی برای این مکتب فلسفی این است که «زنون رواقی» موسس مکتب در یکی از رواقهای آتن کلاسهای خود را منعقد میکرد. مکتب رواقی در قرن دوم میلادی به اوج رسید به طوریکه پادشاهانی همچون «سنکا»، «اپیکتتوس» و «مارکوس اورلیوس» از رواقیون بودند. منطق «زنون» براساس «ارغنون (organon) ارسطو» شکل گرفته است. از نظر رواقیون هرچه که مادی است حقیقت دارد. آنها عقیده داشتند که فضیلت تنها «ارادهی خوب» است و بر این اساس فضیلت و رذیلت هر دو براساس اراده تعریف میشوند. رواقیون ارادهی خوب را ارادهای که نسب به حوادث بیرونی تاثیرناپذیر باشد، تعریف میکردند.
زنون و پیروانش میگفتند که تنها ارادهی نیرومند و تاثیرناپذیر میتواند باعث آزادی شود و انسان میتواند مستقل و پابرجا به زندگی خود ادامه دهد. در کتاب «کلیات فلسفه» نوشته «پاپکین» و «استرول» اراده رواقیون اینگونه تعریف شده است: «اگر انسان ارادهای نیک داشته باشد و بتواند نسبت به رویدادهای بیرونی بیاعتنا و سهلگیر بماند، وقایع خارجی نمیتواند شخصیت ذاتی او را تباه سازند.» در حقیقت رواقیون ارادهای را نیک میدانستند که نیرومند و تاثیرناپذیر و علاوه بر آن موافق طبیعت نیز باشد.
یکی از سرشناسترین رواقیونُ «اپیکتتوس» در اینباره میگوید: «اگر هریک از شما خود را از امور خارجی کنار کشد به اراده خویش باز میگردد و آنرا با کوشش و ریاضت به پیش میبرد و اصلاح میکند. بدانسان که با طبیعت سازگار شود و رفیع و آزاد و مختار و بیمعارض و ثابت قدم و معتدل گردد و اگر آموخته باشد که آنکس که خواستار چیزی یا گریزان از چیزی است که در حیطه اقتدار او نیست، هرگز نخواهد توانست ثابت قدم و آزاد باشد بلکه به ضرورت باید با آنها متغیر گردد.»
«رواقیون» خدا را فاعل میدانستند اما انسان و خدا را از یکدیگر جدا نمیدانستند. همچنین مانند اصول اسلام، در مکتب رواقی نیز «انسان» عالم صغیر و «جهان» عالم کبیر در نظر گرفته میشود. نکته حائز اهمیت در اندیشه رواقی در نظر گرفتن جهان بهعنوان حکومتی واحد است. این مطلب در کتاب تاملات نیز به چشم میخورد. بر اساس این اندیشه انسان با احترام گذاشتن به قوانین اجتماعی، شهروند جهانی محسوب میشود.
گروه انتشارات ققنوس در سال ۱۳۹۵ کتاب تاملات نوشته مارکوس اورلیوس را با ترجمه عرفان ثابتی روانه بازار کتاب ایران کرد. نسخه الکترونیکی و فایل pdf تاملات (پی دی اف) در سایت و اپلیکیشن فیدیبو قابل خرید و دانلود است.
دیگر کتاب حوزه فلسفه که تأملات دکارتی را روایت میکند، کتاب «تاملات در فلسفه اولی» نوشته « رنه دكارت» فیلسوف بزرگ فرانسوی است که این کتاب نیز با ترجمه «احمد احمدی» در فیدیبو موجود است.
1.صبحگاهان که از خواب برمیخیزی، با خود بگو: امروز با فضولی، ناسپاسی، گستاخی، بیوفایی، سوءنیت و خودخواهی روبرو خواهم شد- تمام اینها ناشی از آن است که خطاکاران نمیتوانند خوب را از بد تمیز دهند. ولی من مدتهاست که به طبیعت خوبی و شرافتش، طبیعت بدی و رذالتش و طبیعت شخص خطاکار پی بردهام. خطاکاری که برادرم است (نه به این معنی که از یک گوشت و خون هستیم، بلکه از این رو که هر دو از موهبت عقل برخورداریم و از امر الهی بهره و نصیب بردهایم)؛ بنابراین، هیچیک از این چیزها نمیتوانند به من آسیب رسانند؛ زیرا کسی نمیتواند مرا در زشتی و تباهی شریک و سهیم سازد. من هم نمیتوانم به برادرم غضب کنم یا از او متنفر باشم؛ زیرا ما آفریده شدهایم تا همچون پاها، دستها، چشمها و دو ردیف دندانهای بالا و پایین با یکدیگر همکاری کنیم. ایجاد مانع در برابر یکدیگر خلاف قانون طبیعت است – و مگر غضب و نفرت نوعی ایجاد مانع نیست؟
2.من ترکیبی هستم از کمی جسم، کمی روح و عقلی حاکم بر کل(کتابها را فراموش کن؛ دیگر به آنها میلی نداشته باش؛ آنها بخشی از امکانات و تواناییهایت نیستند).همچون کسیکه در حال احتضار باشد، جسمت را هیچ انگار- جسمی شامل خون لزج، استخوانها، شبکه عروق و اعصاب و شرایین. همچنین روح را؛ روح چیست؟ کمی باد، و نه بادی یکسان، بلکه بادی که با هر دم و بازدم تجدید میشود. ولی بر عقل تمرکز کن، عقلی که باید ارباب و فرمانروا باشد. اکنون که موهایت سفید شده، مگذار عقل همچنان برده باشد و سائقههای خودخواهانه او ره همچون عروسک خیمه شب بازی به این سو و آن سو کشانند، دیگر از تقدیر و سرنوشت ناراحت مشو، نه از امروز شکایت کن و نه در عزای فردا باش.