ای سرو الف قامت ابروی تو نون است
تنزیل کتابت که علومست و فنون است
در خلوت اسری و سراپرده اسرار
بیچون بُوَد آگاه که احوال تو چون است
ذوقیست ارادت که چو لطف تو مریدت
نقدیست محبت که چو فیض تو فزون است
گر چرخ بلند آمده بالاتر از آنست
قدر تو که در مرتبه از عرش فزون است
بیرون زده از کون و مکان خیمه ولیکن
پیوسته ترا جای، دل اهل درون است
در ورطه خوفیست عجب کشتی جانم
دور از تو دل غمزده بحریست که خون است
نامه که بر او نام تو مکتوب نباشد
آن نامه به تحقیق فسان است و فسون است
منصور تهی دست به فقر آمده سویت
دریاب که وقت کرم ای خواجه کنون است