یک روز مادر به خرگوش کوچولو گفت: تو دیگر بزرگ شدهای، باید یادبگیری چطوری تربچه بکاری و از آن مراقبت کنی تا بزرگ شود. هر خرگوشی باید کاشتن تربچه را بلد باشد. خرگوش کوچولو با خوشحالی گفت: من هم یک کشاورز میشوم.
مادر به خرگوش کوچولو کمک کرد تا دانههای تربچه را در زمین کاشت و روی آن خاک ریخت. بعد کفت: باید هر روز به دانهها آب بدهی تا بزرگ شود.
خرگوش کوچولو هر روز به تربچهها آب میداد. او خوشحال بود که کشاورزی میکند.