کتاب «شبهای کوش آداسی» نوشته رویا صدر با نام مستعار م. مالمیرآبادی( -۱۳۳۹) است.
این کتاب روایتی از سرگذشتي واقعي است، که با چاشنی طنز داستانی سراسر عشق و اشتياق را بیان میکند، شخصیتهای این داستان،«فرشته» و «ابوالفتح خان» و چند تن دیگر هستند که خواننده را به ماجراهای پر فراز و نشیب و خواندنیشان دعوت میکنند.
نویسنده کوشیده است تا به دور از قالبهای رایج داستانهای عامهپسند داستانی خوشخوان و پرخواننده را روایت کند.
در بخشی از کتاب «شبهای کوش آداسی» میخوانیم:
«چرا اینقدر در برابر ابراز قدرت ضعیفم؟ این ضعف من از کجا میآد؟ این ضعف رو از کی به ارث بردهم؟ از وطنم؟ از شهرم؟ از آقام؟ از ننهم؟ از خالهم؟ از عمهم؟ از اسکندر؟ از حاجقنبر؟ آه حاجقنبر... آه حاجقنبر... آه حاجقنبر... باید بتونم تیکههای زندگیم رو کنار هم بذارم ببینم از کی رابطهم با زنآقا خراب شد. چرا خراب شد؟ از کی؟ از کجا شروع شد؟ همهش از اون شب لعنتی شروع شد. ساعت یازده و نیم شب بود. تازه این یارو مرتیکه خالیبند بزن در روِ معروف، حاجقنبر، رو از سرتون باز کرده بودین، خاله اینا رفته بودن و تو داشتی چمدانها رو جابهجا میکردی و زنآقا هم مثل همیشه شده بود برج زهرمار و غرغر میکرد و فکر میکرد حتماً من مردهم و زیر تریلی رفتهم که نیومدهم. که بالاخره بهش اساماس زدم. همون اساماس که: «تو دنیا یکی هس که فقط به خاطر تو نفس میکشه، اونم دماغته».