و یکی گفت: عشق، تعطیل است!
ای کچلها! قلندری ممنوع!
هی! تو نه رستمی، نه سهرابی!
ادّعای برابری، ممنوع!
خوش بزک کردهای بر و رو را!
پسر خوب! دختری ممنوع!
و سراپات مایۀ شوخی است
بس که جن گشتهای، پری ممنوع!
و بیاید که بگذرد از تو
و بخواهی که نگذری ممنوع!
و تو یکبار دیدهای او را
حسّ خواهر- برادری ممنوع!
و نگویی که: «خانم بَهمان!»
و بگویی: «آهای زری!» ممنوع!
و پس از این ببین چه میگوید!
جان من! پیشداوری ممنوع!
و بخواهی به التماس و فَزَع
که نگوید «دریوری» ممنوع!
و یکی گفت: آی آدمها!
بزی و گاوی و خری ممنوع!
قافیه تنگ نیست، جا تنگ است
نقد شعر من و «فری»ممنوع!
مابقی هرچه هست آزاد است
خانه از پایبست، آباد است