سلام رعنای عزیز،
امیدوارم قبراق باشی. نامهات را خواندم. این علاقه خانوادگی شما به نامه نوشتن ارثی است؟ هرچه هست زنده باد! اما باز هم درماندم که جواب نامهات را کجا و چطور به دستت برسانم. هم اصرار داری که بیجواب نگذارمت و هم هیچ راهی برای جواب دادن ندارم. گویا آنقدر به نظرت کریه هستم که دوست نداری دوستانت مرا در حال کاغذ دادن به تو ببینند. اطراف خوابگاه هم که نباید آفتابی شوم. اهواز هم نیستی که به شیوه خودت و با اسم دخترانه برایت بنویسم و با مینا هم که ندار نیستی. بنابراین رفیق، اگرچه نامههایت را خیلی دوست دارم، اما فکر کنم باید نوشتن نامه را کاملاً بیخیال شویم و راههای معقولتر و ملموستری را انتخاب کنیم. همین را هم احتمالاً باید حضوری تقدیم کنم و خودم به ریش خودم بخندم. بهت گفته بودم که مکان جلسات برای سال جدید عوض میشود؟ بهزودی با رفقا ترتیب یک جای دنج و جدید را میدهیم که دوباره دور هم جمع شویم. همدیگر را به طور مرتب در جلسات میبینیم و اگر شد بعدش کمی با هم گپ میزنیم. باشد که متعالی گردد.
راستی رفیق، بابت گلهایی که لای نامه گذاشته بودی هم خیلی ممنونم. زنده باد!