خوشههایِ زردِ گندم
دانههایِ بیشمارِ آرزوهایِ محال
بَذرهایِ بیتحمّل
دستههایِ خنده در دامانِ باد!
خوشنشین و خوشتلالوء
در پناهِ آسمان
خوشههایِ خنده گاهیست گریههایِ بیامان!
خوشههایِ خشم و نفرت
خوشههای خُشک و سرد
واحههایِ ترس و حِرمان
لُقمههایِ نان و درد!
***
آسمانی پُرستاره در شبِ این خوشهها
خوابهایی گَرم و نازک در سکوتِ دانههاست!
میکشد مهتاب دستی بر سرش هنگامِ خواب
میزَند بوم شبَش تَبخال گاهی بر خیال!
خوشههایِ پارهپاره چون وَرَقهایِ کتاب
دست در چنگالِ باد و پای بر دندانِ آب
مینشیند بر کنارِ سُفرههایِ حِرص و نان
توشههایِ نام و ننگ و خوشههایِ بینشان!
خوشههایِ بُغض میتَرکد گهی در شعرِ من
خوشههایِ صبر میجوید صب ورِ سنگِ من!