چه چیزی موجب بزرگی یک نویسندۀ تئاتر میشود؟ اول دو چیز: اینکه دنیای او دقیقترین ارتباط را با دنیای زمان خودش داشته باشد، و او این دنیا را به باشکوهترین و توانمندترین شکل تشریح کند؛ دیگر اینکه صاحب یک زبان باشد، زبان خود او و نه زبان همعصرانش، نه زبان شخصیتهایش یا زبان قشری از اقشار جامعه، زبان شخص خودش، در دهان همۀ کسانی که میبایست با آن زبان صحبت کنند، زبانی که آن را بشناسیم. کلتس چنین است: آیینهای هوشیار و در عینحال نویسندهای صاحب نوشتاری عظیم.
مضافاً بر این، در میان تمام سؤالاتی که کلتس مطرح میکند، برای هیچکدام پاسخی نمییابد، او مکانی است از تعلیق ابدی، او گذرگاه معماهاست. به عکس برشت یا تصور ما از برشت اگر متن تمام پاسخها را در خود داشته باشد، پس صحنه به چه کار خواهد آمد؟
همهچیز جوری شکل میگیرد که گویی مسیر زندگی کلتس، این مرد جوان که خیلی زود با مرگ ملاقات کرد و خودش را با آن مواجه دید، برای بازتاب خود، کل مجموعه آثارش را در اختیار داشته است. آیا این مسئله رابطهایی با زندگینامۀ او دارد؟ شاید و شاید هم نه؛ رابطۀ آثار یک هنرمند و زندگی او رابطهای مبهم است.