(نسخه PDF)
نمیتوان گفت خاطرات دهۀ ۶۰ همه زیبا و شیرین بودهاند. اما جنس اتفاقات و شیوه زندگی در آن دوران به گونهای بود که نوستالژیها و بهیاد ماندنیهای زیادی را برجا گذاشت. بچههای آن دوران جز دو شبکه نیمهوقت تلویزیونی تفریح خانگی نداشتند و اغلب اوقات ناچار بودند سریالهای مخصوص بزرگترها را هم تماشا کنند؛ همچنانکه بزرگترها هم کارتونها و برنامههای کودک و نوجوان را میدیدند.
آنها که کتابهای دبستان دهه ۶۰ را به عنوان کتابهای درسی و موظفیشان میخواندند، امروز جزئیاتی از آنها به یاد دارند که شاید از کتابهای قصهای که خواندهاند در ذهن نداشته باشند. نکته ماجرا کجاست؟ بهطور حتم نویسندگان و برنامهریزان این کتابها نقش مهمی در ماندگاری و خاطرهانگیزی کتابهای درسی داشتهاند.
تصویر دختری که مداد در دست دارد و لبخندزنان روبرو را نگاه میکند و کنارش پنجرهای است رو به باغ، شما را به یاد کدام کتاب میاندازد؟ این کتاب فارسی چهارم دبستان است که اینچنین آغاز میشود: «چشم بینا و گوش شنوا داشته باشیم: پروین در کنار پنجره در مقابل باغ بزرگی نشسته بود. او هرچند لحظه یکبار سرش را بلند میکرد و از روی کنجکاوی و دقت نگاهی به باغ میانداخت. آنگاه قلمش را روی کاغذ میلغزاند و جملههایی مینوشت. آموزگار از دانشآموزان خواسته بود که منظرهای را که در خانه یا دبستان یا جای دیگر میبینند، توصیف کنند»
درس «پسر فداکار» که با نام «پترس فداکار» در یادها مانده نیز مربوط به همین کتاب است؛ همان پسر هلندی که قهرمانانه به نجات مردمش آمد، داستان همان سد و قطرههای آب و...