یکی از چیزهایی که ادبیات را اینقدر تسلیبخش میکند، این است که تراژدیهایش همه در گذشتهاند و کمال و آسودگیای دارند که حاصل دور بودن آنها از دسترس تجربیات ماست. وقتی اندوه کسی شدید میشود، این یکی از نیکوترین چیزهاست که ببیند همهی آن غمها در گذشتههای بسیار بسیار دور هستند: ملحق شدن خیالی به جمع سوگوار ارواحی ناروشن که حیاتشان قربانی ماشین بزرگی شده است که هنوز مشغول در هم شکستن است. من گذشته را مثل یک منظرهی آفتابی میبینم، جایی که سوگواران دیگر سوگواری نمیکنند. در کنار رود زمان، حرکت دستهجمعیِ نسلهای بشریت به آرامی به سمت گور میرود؛ اما در کشور خاموش گذشته، سرگردانان خسته استراحت میکنند و تمام گریههایشان خاموش شده است.
برتراند راسل