ادوارد اَلبی در نمایشنامههایش، پرده از درکی عمیق نسبت به پدیداری اجتماعی به نام خانواده برمیدارد. خانوادۀ موردنظر اَلبی در نمایشنامۀ توازن ظریف، خارج از توازن و تعادل است یا لااقل اینگونه به نظر میرسد. حداقل دو مثلث موجود در این خانواده، رسیدن به توازنی پایدار و گاهی اوقات کوتاهمدت را دشوار ساخته است و این تعادلِ ازدسترفته با ورود مهمانان ناخوانده، ادنا و هری؛ دوستان قدیمی این خانواده، وضعیت موجود را بسی پیچیدهتر میکند.
مثلثِ ارتباطیِ اصلی در نمایشنامۀ توازن ظریف متشکل از تبیاس، پدر، اگنس، مادر و دختر بالغشان، جولیا است. جولیا چندین ازدواج ناموفق داشته است و پس از هر بار جدایی به خانه برگشته تا زندگی دوبارهای را در جوار خانوادهاش آغاز کند. سیر قهقرایی این شخصیت از نقطهای در نمایشنامه خود مینماید و دمبهدم به شکل تصاعدی بسط مییابد که نارضایتی خانواده ـ خیرخواهانه یا شرورانه ـ از پناهجوییهای چندبارۀ او بهتدریج عیان میشود و مواضعِ هر یک از کاراکترهای دیگر در قبال زندگی مشترک جولیا طی کنشها و واکنشهای متراکم و بیامان سر باز میکند. ولی اینبار جولیا در خانۀ پدری با مشکلی غیرمنتظره روبهرو میشود...