در آن روز ششم ماه مارس که سناتور وارّو به سوی کوشک حکومتیِ ولایت سوریه، این استان ثروتمند و حاصلخیز امپراتوری روم، به راه افتاد، عابران تخت روانِ حامل او را تا مدتها با نگاه بدرقه کردند. دو روز پیش کییون،(۲) فرماندار جدید سوریه، رسما بر تخت حکومتی نشسته و نشانهای فرمانروایی، یعنی تبرزین و عصای مرصع، را به دست گرفته بود و آنچه در این میان توجه همگان را جلب کرد غیبت سناتور وارّو ــ قدرتمندترین شخصیت ولایت سوریه ــ در این مراسم بود. بنابراین اکنون که سناتور، هرچند دیرهنگام، به دیدار فرماندار جدید میرفت، همه مردم شهر انطاکیه در این فکر بودند که نخستین برخوردِ این دو چگونه خواهد بود و چه پیامدهایی خواهد داشت.
روز بهاری درخشان و نسبتا خنکی بود، از کوهستان باد ملایمی میوزید. تخت روان به خیابان پهن و باشکوهِ اصلی شهر پیچید و سناتور وارّو، که لبخند محوی به لب داشت، با چشمان تیزبین و ورزیدهاش فورا متوجه شد کارمندان متملق دولتی و بازرگانان زیرک شهر در همین مدت کوتاه در برابر ساختمانهای دولتی و فروشگاهها و تجارتخانههای بزرگ دهها تندیس نیمتنه از فرماندار جدید مستقر کردهاند. وارّو از فراز تخت روانِ در حال حرکت تندیسها را تند از نظر گذراند. نیمتنهها مردی را مجسم کرده بودند که سر کوچک و چهره استخوانیاش بر شانهای عضلانی با ماهیچههای منقبض و متمایل به چپ نشسته بود. چند سال از آخرین دیدارش با این مرد ــ با خود او، نه با مجسمهاش ــ میگذشت؟