این همه خاکه نرم و ماسه ریز هم شاید بدین جهت است که میگویند خیلیخیلی وقت پیش از این، نجف و عرصات حومهاش همگی کف دریاچه بزرگی بوده است اسمش بحیرةالنی. روزگار میگذرد و به حول الهی آن دریاچه خشک میشود و این شهر از زیر آن بیرون میآید و میشود همین نجف اشرف که خدایش الیالابد معمور داراد.
بدبختانه تابستان اینجا جای ماندن نیست. دوستان میروند حله یا حتی خیلیخیلی دورتر، سامرا. من ولی به خاطر این عمل ماندم اینجا، آن هم در این روزهایی که از آسمانش فقط حرارت آتش میبارید و تازه روزه هم باید میگرفتم و دعادعا میکردم خدا توفیق کند بشود با این همه صعوبت بعد از این چله حضرت صاحب را ببینم. این عمل، فرمایش آسید حیدر بود که خیلی کرامت از دستش آمده و من روی حساب کراماتش به آخر و عاقبت این عمل چشم امید بسته بودم. بماند که کسی نمیدانست خودش آیا حضرت صاحب را دیده یا نه، ولی آخر مگر میشود خودش ندیده باشد و همچو عملی را به ما بدهد؟